سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با اندرزهاست که غفلت زدوده می شود [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :6
کل بازدید :54752
تعداد کل یاداشته ها : 47
103/2/20
1:35 ص
موسیقی

بچه ها ...

وقتی با سرزنش و انتقاد زندگی می کنند می آموزند بی اعتماد به خود باشند.

وقتی با خشونت زندگی می کنند می آموزند که جنگجو باشند.

وقتی با ترس زندگی می کنند می آموزند که بُزدل باشند.

وقتی با ترحم زندگی می کنند می آموزند که به خود احساس ترحم داشته باشند.

وقتی با تمسخُر زندگی می کنند می آموزند که خجالتی باشند.

وقتی با حسادت زندگی می کنند می آموزند که در خود احساس گناه داشته باشند.

اما ...

اگر با شکیبایی زندگی کنند بردباری را می آموزند.

اگر با تشویق زندگی کنند اعتماد و اطمینان را می آموزند.

اگر با پاداش زندگی کنند با استعداد بودن و پذیرندگی را می آموزند.

اگر با تصدیق شدن زندگی کنند عشق را می آموزند.

اگر با توافق زتدگی کنند دوست داشتن خود را می آموزند.

اگر با تایید زندگی کنند با هدف زندگی کردن را می آموزند.

اگر با صداقت زندگی کنند حقیقت را می آموزند.

اگر با انصاف زندگی کنند دفاع از حقوق را می آموزند.

اگر با اطمینان زندگی کنند اعتماد به خود و اعتماد به دیگران را می آموزند.

اگر با دوستی و محبت زندگی کنند زندگی در دنیای امن را می آموزند.

 

 

بچه ی شما چطور زندگی می کند و چه می آموزد؟

 


85/1/27::: 11:13 ع
نظر()
  
  

 

 

 

ما باید با ایجاد محرک‌های‌ طبیعی‌ مثل‌ قصه‌گویی‌ و قصه‌خوانی‌ از آغاز دوره‌ کودکی‌ به‌ بچه‌ها کمک‌ کنیم‌ تا نسبت‌ به‌ شناخت‌ محیط‌ پیرامون‌ خود با توجه‌ به‌ میزان‌ توانایی‌شان‌ از مفاهیم‌ درک‌ علمی‌ دست‌ یابند و با تمام‌ جنبه‌های‌ زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ آشنا شوند. از بازی‌ تا ورزش‌ تا آشنایی‌ با هنرهای‌ موسیقی‌ و ادبیات‌ و اخلاق‌ اجتماعی‌، حتی‌ پاره‌یی‌ از مفاهیم‌ علمی‌ و تاریخ‌ فرهنگ‌ بشری‌.
باید از قصه‌گویی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ روش‌ آموزشی‌ غیرمستقیم‌ و متناسب‌ با دنیای‌ کودکی‌ و نوجوانی‌ به‌ صورت‌ آزاد و داوطلبانه‌ با روش‌هایی‌ از پیش‌ تعیین‌ شده‌ و کلیشه‌یی‌ سلطه‌گرایانه‌ بهره‌ گرفت‌. خلاقیت‌ در فضایی‌ آزاد و به‌ دور از هرگونه‌ اعمال‌ عقیده‌ و اجبار به‌ وجود می‌آید و آزادی‌ در انتخاب‌ موضوع‌ و نوع‌ قصه‌ زمینه‌ رشد خلاقیت‌ را فراهم‌ می‌سازد و گرنه‌ انتخاب‌ از پیش‌ تعیین‌ شده‌ چنانکه‌ در کتاب‌ درسی‌ جدید سال‌ اول‌ دبستان‌ در چارچوبی‌ مشخص‌ و تکلیف‌ شده‌ نه‌ تنها خلاقیتی‌ را به‌ وجود نمی‌آورد بلکه‌ توانایی‌ یادگیری‌ کودک‌ و نوجوان‌ را نیز به‌ هدر داده‌ و میل‌ و رغبت‌ او را به‌ مطالعه‌ و یادگیری‌ نیز از بین‌ می‌برد.
روانشناسان‌ و متخصصان‌ آموزش‌ و پرورش‌ بر این‌ عقیده‌اند که‌ شکل‌گیری‌ فرآیندهای‌ عالی‌ ذهن‌ انسان‌ در دوران‌ کودکی‌ اگر در شرایط‌ آزاد و دموکراتیک‌ صورت‌ گیرند به‌ مکانیسم‌های‌ فعال‌ و نیرومندی‌ بدل‌ می‌شوند که‌ توسط‌ آنها فرهنگ‌ بشری‌ به‌ صورت‌ بخشی‌ از طبیعت‌ او در می‌آیند و آن‌ را هماره‌ پویا و زنده‌ نگه‌ خواهند داشت‌. به‌ اعتقاد «سیمونویچ‌ ویگوسکی‌» که‌ از مروجین‌ نظریه‌ محرک‌ پاسخ‌ درباره‌ رفتار کودک‌ است‌، تجزیه‌ و تحلیل‌ پویای‌ ترکیب‌ گفتار و رفتار کودک‌ هم‌ در تاریخچه‌ رشد کودک‌ نقش‌ ویژه‌ دارد و هم‌ در تکوین‌ آن‌ منطق‌ خاصی‌ را طلب‌ می‌کند. از نخستین‌ روزهای‌ رشد،فعالیت‌های‌ کودک‌ در نظامی‌ از رفتار اجتماعی‌ معنای‌ خاص‌ خود را می‌یابند و چون‌ دارای‌ هدف‌ می‌شوند، با عبور از منشور محیط‌ کودک‌ منکسر شده‌ و تجزیه‌ می‌شوند، این‌ مسیر از شی‌ء به‌ کودک‌ و از کودک‌ به‌ شی‌ء از فرد دیگری‌ که‌ می‌تواند، مادر، مربی‌، آموزگار، قصه‌گو و... باشد عبور می‌کند. این‌ ساختار درک‌ پیچیده‌ کودک‌ فرآیند رشدی‌ است‌ که‌ در پیوند با تاریخچه‌ رشد فردی‌ و اجتماعی‌ او معنی‌ و مفهوم‌ پیدا می‌کند. همه‌ این‌ فرآیندها از جمله‌ کارکردهای‌ مغز هستند، که‌ باید برحسب‌ نظریه‌ علمی‌ تاریخ‌ جامعه‌ انسانی‌ مورد مطالعه‌ قرار گیرند.
پس‌ باید برنامه‌های‌ آموزشی‌ رسمی‌ و غیررسمی‌ «کودک‌ محوری‌» البته‌ نه‌ «کودک‌سالاری‌» تهیه‌ و تنظیم‌ شوند. هدف‌ از این‌ برنامه‌ها نیز می‌تواند به‌ ترتیب‌ زیر باشد:
1 بالابردن‌ کیفیت‌ محتوای‌ قصه‌ها و مطالب‌ آموزشی‌ برای‌ کودکان‌ و نوجوانان‌
2 تشویق‌ و ترغیب‌ بیشتر کودکان‌ و نوجوانان‌ به‌ کسب‌ علم‌ و دانش‌ و اخلاق‌ اجتماعی‌
3 آموزش‌ چگونه‌ لذت‌ بردن‌ از کار و بهره‌وری‌ بیشتر از امکانات‌ یعنی‌ ایجاد و تقویت‌ روحیه‌ و وجدان‌ کار
4 ارتقا و تکامل‌ درک‌ و شناخت‌ کودکان‌ و نوجوانان‌ از زیبایی‌، یعنی‌ تقویت‌ حس‌ زیبایی‌شناسی‌
5 ایجاد انگیزه‌ و برانگیختن‌ تمایلات‌ درونی‌ آنها با هدف‌ تحول‌ و تکامل‌ کودکان‌ به‌ انسانهایی‌ کامل‌ و در نتیجه‌ شهروندانی‌ واقعی‌ در سرزمین‌ ملی‌ و عضوی‌ فرهیخته‌ از جامعه‌ بزرگ‌ بشری‌.
از آنجا که‌ جهان‌ هستی‌ پیوسته‌ در حال‌ دگرگون‌ شدن‌ است‌ و سیر تحول‌ آن‌ از کهنه‌ به‌ نو است‌، تحول‌ هر پدیده‌ یا فرآیندی‌ از شکلی‌ به‌ شکلی‌ از مرحله‌یی‌ به‌ مرحله‌یی‌ دیگر با پیروی‌ از قوانین‌ حاکم‌ بر تحول‌ پدیده‌ها دارای‌ کنش‌ و واکنشی‌ متقابل‌ و پیوستگی‌ و همبستگی‌ متقابل‌ می‌شود، نمود آنها نیز در زمان‌ و مکان‌های‌ متفاوت‌ در روندی‌ عینی‌ و گریزناپذیر از ساده‌ به‌ سنجیده‌، از بسط‌ به‌ مرکب‌، از کمیت‌ به‌ کیفیت‌ از ذات‌ به‌ محص‌، از کثرت‌ به‌ وحدت‌ و از وحدت‌ به‌ کثرت‌ و بالاخره‌ از پست‌ به‌ عالی‌ است‌ و این‌ روند هماره‌ وجود دارد و پیوسته‌ رو به‌ کمال‌ و تعالی‌ می‌رود.
هنر قصه‌گویی‌ ناگزیر برای‌ تبدیل‌شدن‌ به‌ روش‌ آموزشی‌ خلاق‌ باید از این‌ قانون‌ پیروی‌ کند تا بتواند به‌ بازسازی‌ و نوسازی‌ خود بپردازد. چنین‌ دگرگونی‌ می‌تواند هنر قصه‌گویی‌ را به‌ عنوان‌ کم‌هزینه‌ترین‌، ساده‌ترین‌ و در دسترس‌ترین‌ روش‌ آموزشی‌ برای‌ همه‌ دوره‌های‌ سنی‌ حتی‌ سالمندان‌ تبدیل‌ کند و این‌ هنر می‌تواند در همه‌ مکانها و در تمامی‌ فصول‌ سال‌ برای‌ آموزش‌ مفاهیم‌ علمی‌ و انتقال‌ تجربه‌های‌ با ارزش‌ زندگی‌ اجتماعی‌ مورد بهره‌برداری‌ عموم‌ قرار گیرد.
هنر قصه‌گویی‌ می‌تواند با بهره‌گیری‌ از امکانات‌ موجود با تمامی‌ اشکال‌ گوناگون‌ خود، از خواندن‌ قصه‌، یا بیان‌ قصه‌ فی‌البداهه‌ تا استفاده‌ از تصاویرو شکل‌ و عروسک‌ها و بازی‌ زنده‌ نمایش، فیلم‌ ... با توجه‌ به‌ نوع‌ پیام‌ یا محتوای‌ خود و متناسب‌ با شرایط‌ مخاطب‌ کاربردی‌ رسمی‌ و غیررسمی‌ داشته‌ باشد

****

منبع : مقاله " قصه‌گویی‌ خلاق‌ و اهداف‌ آموزشی‌  " -نویسنده : م‌ کوه‌بنانی‌ -روزنامه  اعتماد-  21اسفند 1382

 

 


  
  

 

دلیل استفاده از نمایش خلاق در کلاس درس چیست؟

 20 مهر 1384  

 

ترجمه:  پروین قائمی

 

تئاتر، اصالتاً نوعی هنر مبتنی بر همکاری جمعی است. نویسندگان، کارگردانان، هنر‌پیشگان، موسیقیدانها، طراحان، معماران و امثال آنها، همه با هم در خدمت خلق تئاترند. از آنجا که مدارس و سازمانهای هنری، پیوسته برای دستیابی به شیوه‌های آموزشی گوناگون تلاش می‌کنند و فعالانه کودکان را از طریق برنامه‌های درسی، در فعالیتهای نمایشی درگیر می‌‌سازند، نمایش خلاق در کلاس درس می‌‌تواند همۀ این شیوه‌ها را به‌شکلی طبیعی و مؤثر، با یکدیگر ترکیب کند. شاگردان باید بتوانند در زمینۀ مهارتهای تجسمی، خلاقیت، اجرا و نقد صحنه‌های نمایشی، از پس وظایف گوناگون بربیایند و کارهای زیادی انجام دهند. در کتاب نمایشهای خلاق: هنری برای کودکان، نوشتۀ جرالدین برین ‌سیکسGeraldine Brain Siks) )، یکی از نخستین مجریان نمایش خلاق، چنین می‌‌خوانیم: «تجربه‌های خلاق، مهیج، ضروری و نمایشی در خدمت یادگیری مستمر است».

هاوارد گاردنرHoward Gardner) )، استاد علوم شناختی و تعلیم و تربیت دانشکدۀ علوم تربیتی دانشگاه هاروارد، در تحقیق ارزشمند خود، به «هوشهای چندگانه» اشاره و آنها را بدین صورت فهرست‌بندی می‌‌کند: زبانی/کلامی، منطقی/ریاضی، فضایی/بصری، موسیقایی/ریتمیک، بدنی/حرکتی، درون‌فردی، میان‌فردی، (ناتورالیستی، اگزیستانسیالیستی/معنوی). فعالیتها و کار صحنه‌ای نمایش خلاق مستلزم استفاده از زبان گفتار، بداهه‌گویی، مهارتهای تجسمی، تفکر هندسی، حفظ متون و توانایی همکاری با دیگران، ذوق موسیقایی و ریتم و شناخت بدن و توانایی استفاده از آن برای انتقال افکار و احساسات [به دیگران] است.      

بنجمین بلوم (Benjamin Bloom)، روانشناس تربیتی و استاد دانشگاه شیکاگو و نویسندۀ همکار در کتاب رده‌بندی اهداف آموزشی، بر تقویت تواناییهای حل مسئله و مهارتهای سطحِ بالاتر  تکیه و آنها را به شرح زیر فهرست می‌‌کند: آگاهی، درک، کاربرد، تحلیل، ترکیب و ارزیابی. نمایش خلاق، این‌گونه مهارتها را تقویت می‌‌کند. دانش‌آموزان هنگام خلق صحنه‌های مبتنی بر بداهه‌ و شرکت در آنها و اقتباس داستانهای گوناگون برای اجرای نمایش، باید شخصیتها را نامگذاری کنند، طرح نمایشنامه را تشخیص دهند، بداهه‌سازی کنند (گفت‌وگوها و صحنه‌های نمایش را مجدداً بیان و تنظیم کنند)، صحنه‌های خود و یکدیگر را ارزیابی و نقد کنند (اجزا را که کل کار را دربرمی‌گیرد تحلیل کنند)، دربارۀ صحنه‌های خود مجدداً بیندیشند، آنها را تمرین و با توجه به تغییرات و بازنویسیها، مجدداً اجرا کنند. بسیاری از شیوه‌های آموزشی و مهارتهای فکری سطح بالاتر را می‌‌توان در درس نمایش خلاق به‌کار گرفت ... که این بسیار مفرح است!  

 

 منبع  سایت نمایش خلاق


85/1/16::: 10:52 ص
نظر()
  
  

آموزش، سرگرمی و به شوق آوردن

 

دکترای هنرهای نمایشی دارد اما نزدیک پانزده سال است که با بچه‌های مهد کودک، نمایش کار می‌کند. در گفت‌وگو با او، بیش از همه، از تجربیاتش دربارۀ نمایش آموزشی در آلمان جویا شده‌ایم.

 

استفادۀ آموزشی از نمایش، در ایران چقدر سابقه دارد؟

آموزش تئاتر به کودکان، در ایران سابقۀ کمی دارد – آن هم نه در مدارس و به‌عنوان امر آموزشی؛ از جمله کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سالهای قبل از انقلاب کلاسهایی دایر می‌کرد که در آن به کودکان تئاتر یاد می‌دادند. کانون از سویی دست به تأسیس مرکز تئاتر کودکان و نوجوانان در پارک لاله زد که آقای بهروز غریب‌پور و داود کیانیان در آنجا بودند و بسیاری از نمایشها را برای بچه‌ها اجرا کردند. البته تئاتری که آقایان کوشش کردند در آنجا اجرا کنند تئاتر بزرگسالان برای کودکان بود. ما باید دو مقولۀ آموزش و تئاتر بزرگسالان برای خردسالان را از هم جدا کنیم.  آقای غریب‌پور در فرهنگسرای بهمن اولین کاری که انجام داد ایجاد کلاسهای تئاتر برای کودکان بود. مثلاً به بچه‌های رفتگر شهرداری درس می‌دادند، که این برای بعضی از دوستان مایۀ کسر شأن بود. من هم با این بچه‌ها کار می‌کردم. کار بسیار پر ثمری بود. یکی دیگر از کسانی که در این امر فعالیت داشته‌اند خانم اکرم قاسم‌پور است. این خانم سالها سالست که به آموزش کودکان و نوجوانان مشغول است. در فرهنگسرای بهمن تا  زمانی که آقای غریب‌پور  بود و کلاسها دایر بود، با بچه‌ها کار می‌کرد. من مدیر آن قسمت بودم. یادم هست که – بویژه در تابستانها – ساعت هشت صبح مادرها، چادر به سر، بچه‌ها را می‌آوردند و خانم قاسم‌پور با آنها کار می‌کرد. کوششهای دیگری هم، چه قبل و چه بعد از انقلاب، به‌ وسیلۀ افراد مختلف، بیشتر در مهد کودکها و کمتر در مدارس شد. به نظر من مبنای  کار بیشتر این افراد سرگرم کردن بچه‌ها بود تا آموزش کار گروهی و زندگی اجتماعی و ... . ما تئاتر کار نمی‌کنیم که دانش‌آموزان را فقط سرگرم کنیم، بلکه ما هم سرگرمی و هم آموزش را مد نظر داریم. وقتی می‌گوییم شما دو نفر بازی کنید و بقیه کمک کنند، باور نمی‌کنید که این بچه‌ها خود مدیر صحنه، طراح گریم، طراح لباس و ... می‌شوند! تمام گروه برای کار کلاسی نیروی خود را به کار می‌گیرد. متأسفانه این امر در مدارس وجود نداشت و ما سابقۀ کمی در آن داریم. تئاتر کودکان در انگلیس در قرن 16 و به نام همسرایان نوجوان شروع شد. حتی بن جانسون و دیگر نویسنده‌های بزرگ هم برایشان نمایشنامه نوشتند.

کوشش دیگر، طرح شما در جهاد دانشگاهی واحد هنر است که طی آن از سال 1382 به معلمان آموزش داده‌ایم تا از نمایش برای تدریس استفاده کنند. اگر این حرکت جا بیفتد می‌تواند تا سطح دانشگاه تعمیم یابد. اکنون حتی در دانشگاه هم واحدی به نام تئاتر کودک نداریم. وقتی من در کتابی دربارۀ این طرح نوشتم عده‌ای از اینکه چنین چیزی وجود دارد تعجب کردند. من در شگفتم! آقایانی که دربارۀ کودکان کار می‌کنند باید جست‌وجو کنند و ببینند چه اتفاقی دارد می‌افتد؛ در صورتی که کاملاً بی‌خبرند. اینجا هر کسی ساز خودش را می‌زند! ما کوشش خود را داریم می‌کنیم، اهل جنجال هم  نیستیم. به اعتقاد من دو دورۀ آموزشی ما برای معلمها در تاریخ کشور، در امر آموزش، بی‌سابقه است. هر کسی می‌شنود تعجب می‌کند! به نظر من این تلاش، در مقابل تلاشهایی که در گذشته شد، بدون آنکه از اجر آنها کم کنیم، از تلاشهای ماندگار خواهد بود  – به شرط اینکه ما خودمان از آن محافظت کنیم و مسئولین هم دلشان بسوزد. پولی که به یک استاد یا  مدرس می‌دهند چیزی نیست. این مدرس برای پول نمی‌آید. جوششی در درون اوست که امیدوار است آن را درک کنند. اگر این‌گونه باشد، شما جوانترها حرکت کنید، ما هم حمایتتان می‌کنیم.               

شما چند سال برای تحصیل در آلمان بودید. در آنجا از تئاتر برای آموزش کودکان چه استفاده‌ای می‌کردند؟

 صد سال یا بیشتر است که آموزش از طریق تئاتر در اروپا متداول شده است. حتی در قرون وسطی هم کشیشها سعی می‌کردند از تئاتر برای آموزش درسهای مذهبی استفاده کنند. در آلمان از این کلام برتولت برشت استفاده می‌شد که: تئاتر باید بیاموزاند، سرگرم کند و به اشتیاق آورد. شما باید در آموزش چیزهایی به دانش‌آموز بدهید که او را سرگرم کند. سرگرم کردن به معنای لودگی نیست. وقتی چیزی می‌آموزید، سرگرم می‌شوید و به شوق می‌آیید که چرا من چنین نباشم؟ وقتی نمایشنامه و فیلم خوبی می‌بینید، از لحاظ هنری سرگرم می‌شوید، از نظر زیبا شناسی لذت می‌برید و شخصیتی که در آنجا کاری کارستان کرد، شما را هم به شوق می‌آورد تا کاری کنید. در آلمان آموزش تئاتر را از مهد کودک شروع می‌کنند. آن اصطلاحی که عنوان کتاب خود کردم  –  بازی، نمایش خلّاق–  همین است: از بازی، نمایش خلّاق درمی‌آورند. در آنجا برای آموزش تئاتر به مربی، دانشگاه اقدام می‌کند. مثلاً ما آنجا داریم درس می‌خوانیم و اواخر تحصیلمان است. ما را برای شش‌ماه  به مهد کودک و مدرسۀ هنری و غیرهنری می‌فرستند تا تلاش کنیم و ببینیم  چگونه می‌شود از طریق تئاتر دروس را به دانش‌آموزان تفهیم کرد. مثلاً دانش‌آموزان به راحتی درس تاریخ را یاد نمی‌گرفتند، نمایشی‌اش کردیم. برای مثال بخشی از تاریخ جمهوری وایمار را انتخاب کردیم. اول انسانهایی را که بعد از جنگ جهانی اول سازندۀ سرزمین خودشان بودند عمده کردیم و تاریخ را برای بچه‌ها خواندیم. قصه‌وار به بچه‌ها گفتیم و بچه‌ها هم قصه‌وار به ما جواب دادند. بعد گفتیم  این نقشها را بازی کنید؛ تو بشو بیسمارک، تو بشو ویلهلم ... و حالا با هم صحبت کنید. آنها با هم به گفت‌و‌‌گو پرداختند و  همین باعث شد که این بخش از تاریخ را بدون اینکه به خود فشار بیاورند یاد بگیرند. خیلی راحت نقشها را بازی کردند. در تاریخ معاصرشان یکی هیتلر می‌‌شد و ادایش را درمی‌آورد. در کتابشان آمده که آلمان برای همه و آلمان برتر از همه یک حرف محمل است! آنها با هم صحبت کردند و خودشان نمایشنامه‌ای درست کردند و آلمان برتر از همه را مسخره  کردند. به راحتی یک مطلب 15 - 20 صفحه‌ای را به شکل نمایش در‌آوردند و امتحان دادند. 

با بچه‌های مهد کودک در چه زمینه‌هایی کار می‌کردید؟

 چون این بچه‌ها سواد نداشتند بیشتر روی قصه‌ها، افسانه‌ها، رفتار اجتماعی و خصوصاً حواس پنجگانه کار می‌کردیم؛ یا اتودهایی دربارۀ، گرما، سرما، زیبا، زشت و .... بعد بچه‌ها یاد می‌گرفتند که بدون کلام، با میمیک و حالات چهره، احساس خود را نشان دهند. بعد داستانهای کوتاهی را انتخاب و فقط نقل می‌کردیم. در اینجا دو  کار انجام می‌گرفت: بعضی از بچه‌ها آن طور که دلشان می‌خواست داستان را نقاشی می‌کردند، دیگر اینکه می‌گفتیم بیایید دنبالۀ داستان را بگویید. مثلا یکی بود یکی نبود، دیو آمد ... تو بیا بقیه‌اش را بگو؛ او می‌گفت: دیو آمد و گفت: ای پهلوان ... و دیگری ادامه‌اش می‌داد. در اینجا بیشتر تمرکز را مد نظر داشتیم. برای ما مشاهده خیلی مهم بود. مداد به دستشان می‌دادیم و می‌گفتیم این مداد چه کاری می‌تواند بکند؟ مثلاً می‌گفتند می‌نویسد، نقاشی می‌کند. – بعد چه کار می‌کند؟ اگر این مداد چیز بدی باشد به چشم دوستت می‌زنی! یعنی تمام آن پدیده‌های زندگی اجتماعی را، با نمایش، به زبان ساده تفهیم می‌کردیم؛ یا راه رفتن، خوردن و ... را تمرین می‌کردیم. مثلاً بچه چطور می‌تواند برای خوردن حرص بزند؟ آن وقت ادایش را در می‌آوردند! چطور خوب بستنی بخورد که به لباس کسی نمالد؟ بستنی وجود نداشت؛ همه در تخیلشان بود. بعد بستنی به لباس کسی می‌ریخت و جنجالی به پا می‌شد!

در این شش ماه چند روز در هفته و چند نفرتان به مهدکودک می‌رفت؟

برای هر مهد یک نفر از ما  سه روز در هفته می‌رفت و از ساعت 9 تا 1 بعدازظهر سه کلاس را اداره می‌کرد. مربیان هم با ما بودند و همکاری می‌کردند. آنها مربیانی نیستند که دیپلم گرفته باشند و زمانی که بیکارند به مهد کودک بروند. آنها فارغ‌التحصیل دانشکدۀ پداگوژی (‌Pedagogy تعلیم و تربیت) در رشتۀ مهد کودک هستند. در نظام مهد کودک ما، زمانی که نظارت نبود، به بچه‌ها قرص خواب می‌دادند تا بخوابند و مربی را اذیت نکنند! در آنجا مربی وقت کم می‌آورد. امتحان ما هم جالب بود! جناب پروفسور می‌آمد و کار بچه‌ها را می‌دید. خود مدیر مهد و مربیان هم نظر می‌دادند. اگر موفق نشده بودیم (خیلی‌ها نشده بودند‌) می‌گفت تکرار کنید. بعد از آنجا سه روز در هفته به مدرسۀ ابتدایی می‌رفتیم. آموزگاران در آنجا همکاری تنگاتنگی با ما داشتند و مسائل و مشکلات درسی را با ما در میان می‌گذاشتند. مثلاً می‌گفتند دانش‌آموزی نمی‌تواند حرف بزند یا با صدای پایین حرف می‌زند و دیگری مشکل روانی دارد. ما به سر کلاس می‌رفتیم و بدون اینکه به روی این دانش‌آموزان بیاوریم با آنها کار می‌کردیم. یا موفق بودیم یا نه! ولی خوشبختانه تئاتر این قدرت را دارد که موفق باشد. من اینجا در پیش‌دبستانی دانش‌آموزی به نام شایان داشتم که لکنت زبان داشت. والدینش او را هر کجا می‌بردند معالجه نمی‌شد. دکتر خوب و تحصیل کرده‌ای گفت تنها معالج او تئاتر است. همین‌گونه هم شد. باور کردنی نیست؛ او به جایی رسید که سخنرانی کرد! مادرش می‌گفت من چگونه می‌توانم از شما تشکر کنم! گفتم بچه‌ها سالم باشند تشکر از ماست. شیوه‌ای که ما اکنون در مهد داریم همان است که در آلمان بود. مربی به من ضعفهای بچه‌ها را می‌گوید و من در کلاس با آنها کار می‌کنم. رفته رفته اینها انسانهای سازنده و بالنده‌ای می‌شوند. در ایران این همکاری کمتر وجود دارد. معلم فکر می‌کند اگر ما بخواهیم کمک کنیم  جایش را می‌گیریم.

در مدارس آنجا چند درصد درسها با نمایش تدریس می‌شد؟

بیشتر علوم انسانی، ادبیات، شعر، روابط اجتماعی، دیکته، تاریخ و ... نمایشی می‌شد . هنوز در اروپا هم این تجربه کم است. در علوم تجربی هم این کار را می‌کردیم. یکی قلب می‌شد، عده‌ای به او خون می‌رساندند. حالا این خون از کجا می‌آید؟ عده‌ای دیگر غذا می‌پختند. ظرف خون که خالی می‌شد ناگهان حرکت قلب کند می‌شد. یا برای سلولهای مغزی، یکی چیزی را می‌برد و به دیگری می‌داد، او درستش می‌کرد، دیگری امضا می‌کرد و ... .

آیا پیش می‌آمد که معلم از شما بخواهد برای لحظاتی بنشینید تا او به شیوۀ خودش تدریس کند؟

بله! ما به آنها ایراد هم می‌گرفتیم - البته نه جلوی شاگردان؛ بیرون از کلاس. می‌گفتیم شیوه‌تان درست نیست و آنها می‌پذیرفتند. مثلاً می‌گفتیم چهره‌ات را باز کن، تو چقدر خشنی! در مدرسه بر خلاف مهد کودک همیشه دو نفر بودیم –  دو دانشجوی هم‌ردیف، یک مرد و یک زن – که با هم کار می‌کردیم. داد و ستد خوبی با معلمین داشتیم. در آنجا تئاتر مقوله‌ای مقدس است و برای ما به‌ عنوان معلم تئاتر خیلی احترام می‌گزاردند. در آنجا، حتی اگر به عنوان دانشجو کار می‌کردیم، سبک‌ترین کارها را به ما می‌دادند. سنگین‌ترین کارها  هم برای بچه‌های پزشکی بود!

جمع‌بندی کار ما نمایشی گروهی بود که تمام کلاس در آن شرکت می‌کرد. بچه‌ها خودشان داستان می‌نوشتند و ما آن را تصحیح می‌کردیم و به آنها یاد می‌دادیم نمایشنامه، بازیگری و کارگردانی چیست؟ ما کارگردانی نمی‌کردیم. خودشان این کار را می‌کردند و پروفسور متناسب با توان کارگردانی آنها به ما امتیاز می‌داد.

این نمایش گروهی، که متنی هم داشت، قاعدتاً بایست از نمایشهایی که برای تدریس استفاده می‌شد جدا بوده باشد.

بله، اینها کاملاً از هم جدا بود. دورۀ دیگر، کار کردن به ‌عنوان یک تئاتری در مدارس هنری بود. من آنجا، در کنسرواتوار موسیقی برلین با آقای مجید انتظامی آشنا شدم. در آنجا درس می‌دادیم و مثلاً می‌گفتیم این کلام را حالا با ریتم همراه کن. با آنها کار می‌کردیم و نتیجه‌اش کاری گروهی بود. یکی طراح صحنه بود، یکی مدیر صحنه، منشی صحنه و ... که این گروه  نمایش را به اجرا می‌رساندند.

هر دو دانشجوی همکار به یک کلاس می‌رفتید؟

بله.

پس در هر مدرسه چندین دانشجوی تئاتر فعالیت می‌کرد.

همین‌طور است. البته خود این معلمین در دانشکده یک دوره تئاتر گذرانده‌اند. ما مشکلی با آنها نداشتیم. ولی شیوۀ دقیق‌تر آموزش دروس به وسیلۀ هنر تئاتر، که دستاورد علم جدید بود، به دست ما بود و آنها بیشتر یاریگر ما بودند؛ نه اینکه بیگانه با تئاتر باشند. در حالی که اینجا معلم اصلاً به تئاتر نرفته است. مهمترین اصلی هم که در آنجا امتیاز می‌آورد عاشق بودن به بچه‌ها بود. فقط سر کلاس رفتن و درس دادن مطرح نیست. باید گرما، مهربانی و چیزی را که در درونتان می‌جوشد انتقال دهید. مثلاً وقتی در کلاس بچه‌هایی که کنارم ایستاده‌اند، جلوی جمع می‌لرزند، دستم را پشت سرشان می‌گذارم و آرام که شدند، می‌گویم: حالا بگو عزیزم! باید نمایش آموزشی در جایی مثل دانشگاه تربیت معلم  جا بیفتد و شرح درسی برایش تنظیم شود تا معلمها آموزش ببینند. ما نمی‌خواهیم معلم بازیگر یا کارگردان شود، بلکه می‌خواهیم از نمایش استفاده کند.  

 

 


  
  

IT در آموزش و پرورش و مشکلات موجود

در گذشته استفاده از تکنولوژی هایی مثل اپک, اورهد, نمایشگر اسلاید, ویدیو و... هیچگاه به طور جدی در کلاس درس مورد استفاده قرار نگرفته است. همه ی معلمان به خوبی می دانند که این تکنولوژی ها فقط در واحد سمعی و بصری مراکز تربیت معلم و یا دانشگاه ها, به عنوان چند واحد درسی ارائه می شد ولی در اجرا, متاسفانه حتی در زمان گذراندن کارورزی مقابل چشم استاد هم این تکنولوژی ها به کار گرفته نمی شوند.

وزارت آموزش و پرورش و ادارات و سازمان های تابعه برای خرید تجهیزات یاد شده به طور جدی اقدام می کنند آن ها هر ساله تعداد زیادی از این دستگاه ها را خریده و بین ادارات و آموزشگاه های تابعه توزیع می نمودند که دستگاه های یاد شده اغلب روی کمد مدیر آموزشگاه بلا استفاده باقی می ماند.

ویدئو و بعضی رسانه های دیگر در ساعات فوق العاده و در حقیقت ساعات غیر درسی استفاده می شوند. مدیران و مربیان پرورشی هنگام استفاده از این وسایل بیشتر قصد سرگرم کردن دانش آموزانی را دارند که به دلایلی کلاس درسی آن ها تشکیل نشده و کمتر هدف آموزشی تامین شده است.

در سال های اخیر حرکت به سمت استفاده از تکنولوژی های جدید با دامنه ای وسیع تر شروع شده است یعنی تصمیم گیری برای تجهیز آموزش و پرورش به تکنولوژی های نوین, از دولت شروع می شود و بعد از وزارت خانه, سازمان, اداره و آموزشگاه به کارگاه ICT منتهی گردیده است.

در فرایند ایجاد کارگاه های ICT بسیاری از مدارس با توجه به رقابت و شاید مسابقه در اخذ تجهیزات, با تغییر ناصحیح کاربری کلاس های درس, یک کارگاه ICT ایجاد کردند و بلافاصله تجهیزات ICT را دریافت نمودند. بعضی از این مدارس به خاطر تبدیل دو کلاس به یک کارگاه اکنون دچار مشکل فضای آموزشی شده اند. از طرفی با توجه به مشارکتی بودن این طرح مدارس ICT مبالغی از سرانه ی مدرسه را صرف ایجاد این کارگاه ها کرده اند که قطعاً با توجه به بالا بودن هزینه ی این کارگاه ها بسیاری از طرح های دیگر کنار گذاشته شده است.

اما از همه مهم تر این که از سال 81 که تجهیزات این کارگاه ها شروع شده تاکنون که در سال تحصیلی 84-83 به سر می بریم هنوز برنامه مدونی از سوی وزارت آموزش و پرورش برای استفاده از این کارگاه ها به آموزشگاه ها ابلاغ نشده است.

شرکت صنایع آموزشی وابسته به وزارت آموزش و پرورش که وظیفه ی خرید و تجهیز را در سطح کشور به عهده داشته است در تیر ماه 83 اعلام نمود که گارانتی دو ساله ی این کامپیوترها به پایان رسیده و لازم به یادآوری است که در هر کارگاه ICT فقط یک دستگاه از نوع پنتیوم چهار بوده و بقیه دستگاه ها از نوع پنتیوم سه می باشد.

ضرورت دارد برنامه مدون از سوی وزارت آموزش و پرورش برای مدارس, ابلاغ گردد تا اهداف این طرح ارزشمند با کیفیت بالا هم چنان در سطح آموزش و پرورش پایدار شود و استمرار یابد.

 

 

منبع: سایت پرتو مهر


  
  

شواهد دلالت دارند که هم وراثت و هم محیط، در بالندگی و رشد خلاقیت مؤثر است اشاره آلفرد هیچکاک اغلب برای شخصیت پردازی قهرمانان قصه های خود از عنصر خلاقیت بهره می گرفت. به عبارت دیگر هر کدام از شخصیت های داستانی او یک ویژگی خاص داشتند. در قصه «پنجره عقبی» یک عکاس نشریه به خاطر شکستگی پایش باید مدت ها در خانه بستری شود، اما او بیکار نیست و با لنزهای دوربین ازطریق پنجره عقبی اتاقش، زندگی مردم را می کاود و قصه آنچنان روان و زیبا پیش می رود که در پایان، همان عکاس خلاق به عنوان کارآگاه، یک جنایت واقعی را عریان می کند. افراد خلاق نیز این گونه هستند، آنها مثل افراد عادی به پیرامون خود نگاه نمی کنند. شاید از منظر مردم، برخی از افراد خلاق دچار برخی کاستی ها در حواس باشند، اما اینگونه نیست. آنها به هر پدیده ای به گونه ای دیگر نگاه می کنند.

 «اسماعیل صدیقی پاشاکی» مطلبی را از «استیفن. ب. روبنز» ترجمه کرده است که در پی می آوریم: خلاقیت را قوه و استعدادی می دانند که تصویرهای ذهنی را به نحوی منحصر به فرد، با هم ترکیب و یا این که رابطه ای غریب و غیرعادی میان آنها ایجاد می کند. البته باید گفت تصویرهای ذهنی نباید فقط نو و بدیع باشند، بلکه باید سودمند و مفید هم باشند.«نورمن مایر» می گوید: « صرف خارق العادگی و یا متفاوت بودن تصویر ذهنی، نشانه خلاقیت و امتیاز آن نیست، چون، چه بسا که آن تصویر ذهنی، نشانه ای از ناهنجاری روانی نیز باشد. عدم درک این تمایز، امکان آن را فراهم می کند که غالباً نبوغ را با جنون خلط و قاطی کنیم. شاخص ممتاز بودن راه حلهای خلاق آن است که باید عملی باشند، یعنی این که با واقعیت در پیوند باشند آیا خلاقیت را می توان رشد داد؟خلاق بودن- یعنی دیدن چیزهایی در عالم و آدم، که به چشم دیگران نیاید- آسان نیست. همین که چیزی را متفاوت از دیگران به تصور درآورید، در زمره افرادی قرار می گیرید که انگشت شمارند. غالباً سازمانها کسانی را که پای بند دید و نگرش منحصر به فرد خود در مورد پدیده ها هستند، برنمی تابند. در محیط هایی که تأکید بر همگنی و یکپارچگی است، داشتن نگرش متفاوت با دیگران سهل نیست. اما آیا انسانهای خلاق با سایر انسانها تفاوت دارند؟ آیا توانایی آنها ارثی است یا اکتسابی؟ شواهد دلالت دارند که هم وراثت و هم محیط، در بالندگی و رشد خلاقیت مؤثر است. خلاقیت را باید صفتی پنداشت که هر انسانی به درجاتی بدان موصوف است. آن چه ضروری است، این است که باید زمینه تجلی این قوه را در داخل اعضای سازمان، خاصه در مدیران فراهم کرد. خلاقیت را نمی توان تابع منطق دوتایی و یا مقوله ای دوگانه به حساب آورد. بدین معنا که بگوییم انسانها یا واجد آن هستند و یا فاقد آن. از سوی دیگر، اگرچه هر کسی سهمی از قوه خلاقیت دارد، برخی کسان هستند که به علت داشتن توانایی های ذاتی، این قوه را موفق تر از دیگران به کار می گیرند.

 

افراد خلاق دارای مشخصه های زیر هستند:۱) به وضع موجود رضایت نمی دهند و طالب تغییر هستند.۲) در دوران بچگی در محیطی با غنای فرهنگی، پرورش یافته اند.۳)در کار اندیشیدن تاجایی که ممکن است، از قالب و چارچوب می گریزند. ۴) اضطراب و دلواپسی شان در کمترین حد است. ۵) استقلال نظر و پویایی بالایی دارند. ۶) استبداد رأی در آنها در کمترین حد ممکن است. ۷) موضع گیری آنها ناظر بر بازدهی بیشتر است. ۸) تکانه ها و امیال درونی شان با تأکید و تصدیق بیشتر مواجه می شوند. ۹) میزان درگیری ها و تعارضات درونی شان در سطح متعادلی قرار دارد. به نظر می آید که ویژگی های یاد شده، این حکم را که هر کسی سهمی از قوه خلاقیت دارد، نقض می کند. ولی در واقع چنین نیست، چون ویژگیهای یاد شده فقط انسانهایی را وصف می کنند که از قوه خلاقیت بسیار بالایی برخوردارند. تحقیقات انجام شده، نشان می دهد که انسان های بسیار خلاق، با کسانی که دارای قوه خلاقیت متوسط یا کم هستند، تفاوت دارند. «کروپ لی» می گوید: «انسان خلاق در فعالیتهای فکری خود نرمش و انعطاف پذیری خاصی دارد. او خود را پایبند حفظ و نگهداری وضع موجود که مطابق با نظر وی نیز هست، نمی کند و پیوسته آماده و مستعد آن است در نظراتش تجدید نظر کند و اما به عکس، آن کسی که اندیشه خود را مطلق می انگارد، اعتقاد آتشین به منطقی و صادق بودن نظراتش درباره جهان دارد. او نه، می خواهد و نه، می تواند مواضع فکری خود را با اوضاع دائم التغییر متناسب کند و محکم به آنچه «به گمان او» درست است، می چسبد. چنین شخصی بر خلاف افراد خلاق، انعطاف پذیری فکری ندارد و بسیار قالبی و کلیشه ای عمل می کند. چنانکه اشاره شد لازم است سازمانها بستری فراهم کنند تا کارکنان، درجاتی از خلاقیت را که به طور بالقوه از آن برخوردارند، به فعلیت در آورند. برای مثال سازمانهای با مشخصات زیر، لزوماً تجلی و ظهور تفکر خلاق را با مشکلاتی مواجه می کنند: * شغلها، تعاریف محدود و ظریفی دارند. * روابط اختیار و اقتدار، تعاریف قطعی و انعطاف ناپذیری دارند. * رفتار کارکنان، با مجموعه ای مدون از بخشنامه ها و روش کارها هدایت و کنترل می شوند. * روابط حاکم بر سازمان، خشک و رسمی است و قابلیت های فردی کارکنان لحاظ نمی گردند. * تنوع آرا و مواضع متقابل، امکان ابراز نمی یابند. * فضای اطلاع رسانی محدود و بسته است. * تخصصی کردن کارها در حد افراط به چشم می آید. * نظام نظارتی در مورد ثبات، قابلیت پیش بینی و کلیشه سازی امور وجود دارد. * بیشتر به پاداش بیرونی که دارای جنبه مادی است اتکا دارند، تا پاداش درونی که در نفس کار پنهان است. شواهد حکایت از آن دارند که سازمانهایی که انباره ای از بخشنامه ها، آیین نامه ها، خط مشی ها و ساز و کارهای نظارتی دارند نمی توانند امکان آن را بیابند که بر میزان خلاقیت کارکنان خود بیافزایند. الف- روشهای فردی برای برانگیختن خلاقیت ۱) خلاقیت را می توان با آموختن راههای «خلاق شدن» و پرهیز از کاربرد رهیافت هایی که در حل مشکلات معمول است، زیاد کرد. این روش که به نام «آموزش مستقیم» معروف است بر پایه این فرض قرار دارد که چون افراد گرایش بدان دارند که در حل مشکلات از راه حل های رایج استفاده کنند، این امر آنها را از به کارگیری توانمندی ها و ظرفیت های واقعی شان باز می دارد. بنابراین روش «آموزش مستقیم» که در جستجوی راه حل های بدیع و نو است، زمینه مساعدی برای رشد اندیشه های خلاق فراهم می سازد. ۲) روش فردی دیگر «فهرست کردن ویژگیها» نام دارد. در این شیوه، تصمیم گیرنده ابتدا ویژگی های اصلی مربوط به راه حل های مرسوم را می یابد و سپس هر یک از ویژگیهای اصلی را جدا جدا بررسی می کند و آنگاه تا جایی که ممکن است نسبت به تغییر هر کدام از آنها، همت می گمارد و در راستای همین تغییر هر طرحی را ولو آنکه خنده دار نیز باشد، بدون چشم پوشی فهرست می کند و وقتی که فهرست جامعی تهیه کرد و اشکالات را مشخص نمود گزینه های مؤثر و سودمند را انتخاب و بقیه را حذف می کند. ۳) خلاقیت را همچنین می توان با جایگزین کردن تفکر عمودی با تفکر افقی یا زیگزاک از قوه به فعل درآورد. تفکر عمودی، قویاً عقلانی و منطقی است و دارای فرایند زنجیره ای است که هر حلقه آن در یک توالی ناگسستنی در پی حلقه پیش از خود می آید. هر حلقه از زنجیره این تفکر، لزوماً باید معتبر و درست باشد. افزون بر آن، تفکر عمودی، فقط چیزی را گزینش و بررسی می کند که ذیربط با موضوع باشد.به عکس آن، تفکر افقی در گستره سطح حرکت می کند و رو به سوی گوشه ها و جوانب دارد و چنین نیست که راه حلی را بپروراند، بلکه به بازسازی و تغییر آن می پردازد. تفکر افقی به صورت فرآیند زنجیره ای نیست. برای مثال انسان ممکن است برای گشودن مشکلی به جای آنکه از محل شروع راه حلی که مرسوم است، آغاز کند، از نقطه آخر آن بیآغازد و سپس به مراحل ماقبل آن برگردد. هر مرحله از تفکر افقی لزوماً درست و معتبر نیست، زیرا چه بسا اقتضا کند از مسیری انحرافی بگذرد تا اینکه به جایی برسد که راه درست، پدیدار و آشکار گردد و در خاتمه اینکه تفکر افقی خود را پایبند اطلاعات مربوط با موضوع نمی کند و به عمد اطلاعات خارج از محدوده یا غیرمربوط را به کار می گیرد تا شیوه جدیدی برای نگرش به مشکل بیابد. ب- روشهای گروهی برای برانگیختن خلاقیت بیشترین تلاش در زمینه پرورش خلاقیت را می توان در حوزه کارهای گروهی مشاهده کرد. برجسته ترین شیوه های گروهی برای پرورش خلاقیت عبارتند از: روش طوفان فکری (سیال سازی ذهن)، روش گوردن و روش تلفیقی نامتجانس ها.

 1 - روش طوفان فکری(یا بارش مغزی) وجه شباهت روش طوفان فکری و روش گوردن در آن است که شش تا دوازده نفر برای مدت معینی پشت میزی می نشینند و سعی می کنند به طور آزادانه و فارغ از هر گونه عوامل بازدارنده ذهنی تا جایی که امکان پذیر است به ارائه روش ها بپردازند. در این جلسه باب نقد و انتقاد درباره پیشنهادها کاملاً بسته است و تمامی پیشنهادهایی که در جلسه مطرح می کنند، می نویسند تا بعداً راجع به آنها به بحث و بررسی بپردازند و اما وجه تفاوت این دو روش، در آن است که در شیوه طوفان فکری، اعضای گروه درباره مشکل، آگاهی دارند و رئیس جلسه طوفان فکری، مشکل را به روشنی تمام بیان می کند، به گونه ای که همه شرکت کنندگان به درک آن نائل آیند. سپس وی اعضای گروه را موظف می کند تا جایی که امکان دارد ذهنیت خود را درباره مشکل بیان کنند.

 2- روش گوردن روش گوردن، بر خلاف روش طوفان فکری، فرصت های بیشتری را برای ارائه راه حل های واقعاً بدیع و تازه مهیا می کند. چون که فقط رئیس جلسه از ماهیت دقیق مشکل آگاه است، او به جای اینکه مشکل را به روشنی برای گروه بیان کند، فقط به طور غیرمستقیم بدان اشاره می کند. برای مثال رئیس جلسه در روش طوفان فکری ممکن است مشکل را بدین صورت بیان کند: «مدرسه ما سال آینده فضای آموزشی کافی برای ثبت نام کنندگان احتمالی ندارد.» اما رئیس جلسه در شیوه گوردن ممکن است فقط عبارت های «فضای آموزشی» یا «زیادی تعداد ثبت نام کنندگان» را بگوید. هر چند در روش گوردن، اتلاف وقت، بسیار زیاد است و کمتر ناظر بر هدف است، ولی فرصتی را برای شرکت کنندگان فراهم می کند تا راه هایی را بدون دخالت فلج کننده راه حل های سنتی کشف کنند. این روش به جای آنکه با تعبیر و تفسیر راه حل های موجود، برای اندیشه محدودیتی ایجاد کند، آن را مجاز می کند تا با آزادی کامل جولان دهد و تنها محدودیتی که برای اندیشه حادث می شود ناشی از دلالتهای ضمنی کلمه یا کلماتی است که رئیس جلسه در اختیار شرکت کنندگان گذاشته است.

۳- روش تلفیق نامتجانس ها ۳-۱) یکی از مفیدترین راههای رشد قوه خلاقیت، تلفیق نامتجانس هاست و آن شیوه ای است که سعی دارد عناصر متفاوت و بی ربط را با هم تلفیق کند تا از این رهگذر راه حل های تازه ای برای مشکل پیدا کند. بدیهی است که خیلی از مشکلاتی که حادث می شوند، تازگی ندارند. آنچه محل بحث است، این است که مشکل را باید به شیوه ای تازه نگریست. این دیدگاه در جای خود، ظرفیت و امکانی را برای عرضه راه حل های اساساً نو فراهم می کند. برای یافتن نگرش های نو در مورد مشکلاتی که سابقه وقوع دارند، ضروری است که شیوه های آشنای نگاه کردن به مسائل را کنار بگذاریم. ۳-۲) روش تلفیق نامتجانس ها به نحو گسترده ای از تمثیل، برای پیدا کردن شباهت ها و همانندی های موجود در کارکرد پدیده ها و روابط میان آنها استفاده می کند. برای نمونه، تمثیل مستقیم، می تواند با مقایسه وجوه شباهت در واقعیات، علم و فناوری، راه حل های تازه ای را کشف کند. «الکساندر گراهام بل» با فهمیدن سازوکار عناصر موجود در گوش و به کار بستن آنها در «جعبه سخنگوی» خود به پدیده ای شگفت انگیز دست یافت. او بعد از اینکه پی برد استخوان های برجسته ای در گوش با غشای نازکی کار می کنند، از خود پرسید چرا قطعه ای محکم و ضخیم از غشا نباید تکه ای از استیل را حرکت دهد. او از درون همین قیاس، تلفن را طراحی کرد.

 


  
  

کلید موفقیت  اینجاست !

1- اخلاق  سرمایه و بهترین و عالی ترین  دارایی ما است .

2-اخلاق خوب ،اختصاص  به طبقه ای  ندارد، در هر طبقه  و صنفی پیدا شود  ،مورد احترام  واقع می گردد.

3-اخلاق خوب مانند آب جاری است که موجب حاصل خیزی کشتزار ها می شود .

4-اخلاق بالاتر از قوانین است،زیرا قوانین  همیشه همراه  انسان نیست ولی اخلاق همیشه با اوست .

5-اشخاص عاقل و با اخلاق هرگز کلامی بر زبان  نمی آورند که احساسات دیگران را جریحه دار سازند.

6-انحطاط اخلاقی همیشه پیشاهنگ انقراض تمدنها است.

7-بداخلاق در دست  دشمنی گرفتار است که هر جایی برود  از چنگ  عقوبت او رهایی  نیابد.

8-بهترین میراثی که پدران برای فرزندان  خود  می گذارند، تربیت خوب است.

9-به هر کس که می خواهد  موفق شود بگویید:اخلاق نیک را در خود پرورش  ده.

10-خط  مستقیم نه تنها در هندسه بلکه در اخلاقیات هم کوتاه ترین راه است .

11-صاحبان اخلاق،روح جامعه خود هستند.

12-مردان  قانون وضع می کنند و زنان اخلاق به وجود می آورند.

13-وظیفه زن ،تهذیب اخلاق مرد است .

14-پیش از مسافرت  از خصوصیات  اخلاقی  و سوابق  رفیق  راهت  ، پرس  و جو  کن  و پیش  از خرید خانه ،همسایه ات  را بشناس .

15-ارزش  های  معنوی و اخلاقی  حمایتگرند،نه محدودیت آفرین .

16-اخلاق باید بر هنر  حکومت کند .

17-اخلاق و عظمت مردان  بزرگ ،در  طرز رفتارشان  با افراد  کوچک معلوم  می شود.

18-آداب و  عادات  به آسانی  و سرعت  به صورت  اخلاق در می آید.

19-اخلاق اگر با اندکی  هوش  توام باشد  هزار مرتبه بر تحصیل زیاد  بدون هوش  و بدون اخلاق  ترجیح دارد.

20اخلاق یکی از بزرگترین  قوای  محرکه  جهان است  و در کمال  تظاهرات  خود، طبیعت انسانی  را در  عالی ترین  شکل آن مجسم می سازد.

21- اخلاق  ساخته شده  و حاضر  و آماده نیست ،بلکه  ذره ذره ،روز به روز  خلق و ایجاد می گردد.

22-اخلاق می تواند  جانشین علم ، مال ،مقام ،زیبایی و سایر مزایا  باشد،اما هیچ  نعمتی  جای آن  را نمی گیرد.

23-در طبیعت  و اخلاق انسانی ،هیچ ضعف و انحرافی  نیست  که با  تعلیم مناسب اصلاح نشود.

24-ملت  بدون  اخلاق ، اخلاق  بدون عقیده ،و عقیده بدون فهم  ممکن نیست.

گنج  پنهان

1-علم پیشاهنگ  عمل است .

2-دانش  بزرگترین گنج است .

3-به کسی که از او دانش آموخته اید و به کسی که  تعلیم می دهید احترام نمایید.

4-شما با هر بار آموختن ،پنجره ای  به دنیایی جدید  به روی خود  می گشایید.

5-برای کسی که دارای  دانش  است  همه کس  طلب آمرزش  می کند؛ حتی  ماهی  دریا.

6- برترین مردم کسی  است که  بیشتر سودش به مردم  می رسد.

7-آموزش ، جریان  مستمر تغییر است .

8-علم بدون تکامل اخلاقی، خطرناک و نابود کننده  است .

9-نتیجه دانش ، عمل را بی ریا  انجام دادن است.

10-نتیجه دانش ،خداشناسی است .

11- دانشی  که به بیان  نیاید،مانند  گنجی  است  که آن  را انفاق نکنند.

12-علم بر سر،تاج است  و مال برگردن ، غل و زنجیر  است.

13-دانشمند،امین  خدا در زمین  است.

14-برای هر چیز راهی  است  و راه بهشت،دانش  است .

15-کتاب ها،باغ های  دانشمندانند.

****

منبع : مقاله "  خوشبختی ؛ به همین سادگی  "- منبع  - روزنامه  اطلاعات (ضمیمه )-پنج شنبه 12  شهریور 1383

 

 


  
  

با به کارگیری 30 شیوه ساده از هنگام بارداری تا پایان دو سالگی افزون بر رشد جسمانی مناسب، زمینه های افزایش بهره هوشی کودکان را تقویت کنید.

بنابر گزارش گروه پزشکی و سلامت واحد مرکزی خبر از آنجا که پایه ریزی و شکل گیری رشد جسمانی و ذهنی کودکان از هنگام بارداری تا پایان دو سالگی است، به کارگیری این 30 شیوه به طور هماهنگ به رشد همه جانبه و مناسب کودک کمک می کند.

در هنگام بارداری

 1- تیروئیدتان را آزمایش کنید زیرا کم کاری خفیف تیروئید در خانمهای باردار سبب کاهش معنی داری در هوش کودکان می شود.

2- کولین مصرف کنید، این ماده مغذی در گوشت، تخم مرغ و حبوبات وجود دارد.

3- ویتامین هایی را که پزشک در دوران بارداری برای شما تجویز می کند مصرف کنید.

4- با جنین خود حرف بزنید و او را صدا کنید.

5- از نوشیدن قهوه و خوردن دارو بدون تجویز پزشک اجتناب کنید.

در شش ماهه نخست پس از تولد به این نکات توجه داشته باشید.

6- فرزندتان را با شیر مادر تغذیه کنید.

7- در صورت بروز افسردگی بعد از زایمان ، برای درمان آن اقدام کنید.

8- منابع غنی از آهن مانند گوشت، سبزیجات، تخم مرغ و میوه های تازه مصرف کنید.

9- در زمان شیردهی خوردن غذاهای حاوی ویتامین 12 B مانند مخمر، نان، غذاهای دریایی و تخم مرغ را فراموش نکنید.

10- برای کودکتان موسیقی به ویژه موسیقی سنتی و کلاسیک پخش کنید.

11- کودک را ماساژ دهید ، مطالعات نشان داده اند که ماساژ روزانه کودکان رشد مغزی آنان را به میزان قابل توجهی افزایش می دهد.

از شش ماهگی تا یک سالگی کودک چه کنیم؟

12- با کودکتان به طور مستقیم و چشم در چشم صحبت کنید.

13- معنای لغات را با اشاره ارتباط دهید ؛ به طور مثال هنگامی که نام چیزی را می برید  به آن اشاره کنید یا کودک را در مقابل آن نگه دارید.

14- با هدیه های مخصوص کودکان، او را تشویق کنید.

15- اجازه آزادی حرکت به کودکان بدهید، بگذارید که آنها کنجکاوی غریزی شان را همواره به کار برند.

16- تشخیص و فرق گذاری بین اشیا را به کودکتان با پرسش و گفتن جواب درست بیاموزید.

17- کودکان از آموزش اجباری خوششان نمی آید، از آن بپرهیزید.

18- هنگامی که فرزندتان احساس خستگی کرد، آموزش را قطع کنید.

دوران یک تا دو سالگی کودک

19- کودکان را با غذاهای سرشار از آهن تغذیه کنید.

20- به کودکان میان وعده های سالم و مغذی بدهید و از دادن میان وعده های بی فایده مانند پفک و چیپس به کودک خودداری نمایید.

21- برای کودکتان کتاب بخوانید.

22- در حضور او مطالعه کنید.

23- برای او اسباب بازی های کمک آموزشی تهیه کنید.

24- با کودک خود بازی کنید. شرکت در بازی های دسته جمعی ، مهارت های هوش اجتماعی کودک را افزایش می دهد.

25- مطمئن شوید کودکتان خوب استراحت کرده است، خوابیدن دستکم ده ساعت در شبانه روز برای او لازم است.

26- هنگامی که با کودکتان صحبت می کنید صداهای اضافی مانند رادیو و تلویزیون را خاموش کنید و نور را در حد متوسط نگاه دارید.

27- درخواست های تکراری کودک را اجابت کنید. تکرار ارتباط  نورون ها را در مغز تقویت می کند ؛ بنابراین اگر برای چندمین باز از شما می خواهد کتابی را برایش بخوانید ، بدون اصرار و پافشاری روی خواندن یک داستان دیگر ، آن را برای او بخوانید.

28- وقتی کودک نوپای شما به چیزی اشاره می کند و نامش را می پرسد در جوابش به او اطلاعات بیشتری بدهید. به طور مثال : آن یک توپ است، یک توپ آبی با خط های قرمز.

29- در تربیت کودک انضباط همراه با محبت فراوان داشته باشید.

30- هرگز به کودکتان نگویید "تو چیزی نمی فهمی" زیرا اگر کودک آن را باور کند، حرف شما تحقق خواهد یافت.


84/12/7::: 11:5 ع
نظر()
  
  

 

وزن مغز 3 پوند می باشد و هر روز هزار تای آن از بین می رود. این عضو مهم کم به کار گرفته می شود و هیچ آموزش درستی درباره استفاده از آن داده نشده است . فکر کردن یک مهارت است و بنابراین می تواند آموخته شود .متاسفانه در مدارس ،دانشگاهها و مراکز آموزشی بندرت آموزش داده می شود.یک مطالعه تازه در آمریکا نشان داد که همبستگی زیادی میان ضریب هوشی بالا و خلاقیت ،استقلال،حس کنجکاوی،معلومات روانی در کلام یا فعالیت وجود ندارد. مغز دارای دو نیمه است که به وسیله رشته ای از تارهای عصبی به هم مربوط شده است .هر نیمه فعالیتی متفاوت را انجام می دهد. طرف چپ مغز بیشتر با فعالیتهای علمی سروکار دارد مانند منطق ،استدلال ،استنتاج و تحلیل. طرف راست با فعالیتهای هنری مربوط است مانند موسیقی ،تصور خلاق،رنگ و هنر. بیشتر فعالیتها نیاز به آن دارد که هر دو طرف در زمانهای مختلف به کار افتد تا توازنی پدید آید.تجزیه و تحلیل مسائل کار طرف چپ است ولی یافتن راه حلی مناسب می تواند از وظایف ناحیه راست باشد. پدید آوردن راههای مختلف تصمیم گیری کاری تصوری است و مقایسه این راه کارها با هدفهای اصلی ، فعالیتی منطقی و مربوط به طرف چپ است .هنرمندان باید دارای قرینه سازی و طراحی و نیز شناخت تناسب رنگها باشند،دانشمندان نیاز دارند که از موانع منطقی پرش نمایند تا اکتشافها ی تازه ای بکنند. گفته می شود انیشتن نوعی تفکر خیالی را شروع کرده بود و می پنداشت که برروی اشعه خورشید سفر می کند،بدین سان وی این حالت درون بینی و بصیرت را بدون ارتباط منطق ی دنبال می کرد.این دو نیمه مغز در دو طرف،دو شیوه تفکر جدا از هم را پدید می آورند.لذا انسان دارای دو نوع تفکر می باشد: 1-تفکر متقارب (به نزدیک شونده ) Convergent 2-تفکر متباعد (از هم دور شونده) Divergent

تفکر متقارب تفکر متقارب همیشه کوشش می کند که به سوی یک راه حل،شعاع های خود را تنگ و متمرکز کند.آن تفکری است استقرایی منطقی و دارای تطابق زمانی ،و این شیوه اندیشیدن است که مدیران آن را طبیعی ترین نوع می دانند.

 تفکر متباعد تفکر متباعد آن است که پاره کند و در هم بشکند تا از طرح موجود دور شود .دیناسور،رهبر پیشین بازار جهان حیوانات ،از سازگاری و پیشرفت سرباز زد.ناگهان تعییری در وضع بازار،گونه هایی را محو و نابود کرد.عبرتی برای ما.                                                                   نوشته جان لاکت

 


  
  

برخی کارکردهای آموزشی و پژوهشی وبلاگها

 

مریم صراف زاده[1]
Email: mmsarraf@yahoo.com

 مقدمه
 بلاگها یا وبلاگها بطور روزافزونی در خلال 5 سال گذشته عمومیت یافته ودر تمام محیط وب ریشه دوانده  و کارکردهای متفاوتی از دفترچه خاطرات روزانه گرفته تا روزنامه نگاری اینترنتی یافته اند. در ایران وبلاگ نویسی از آبان ماه سال 1380 ایجاد شد . اهمیت وبلاگ در ایران تا آنجاست که ایران طی این مدت کوتاه رتبه چهارم جهان را از لحاظ تعداد وبلاگها به خود اختصاص داده است[2]. وبلاگها از نقطه نظرات اجتماعی، سیاسی، هنری و ... مورد بررسی قرار گرفته اند اما به کارکردهای علمی و پژوهشی آنان چندان پرداخته نشده است. در این مقاله به برخی از این کارکردها اشاره شده است.
 
مشخصه های وبلاگ
● ایوان ویلیامز، یکی از خالقین محبوبترین ابزار وبلاگ نویسی یعنی بلاگر تعریف مختصر زیر را ارائه داده است:برای من، مفهوم بلاگ سه چیز است: تداوم، ایجاز و فرد محور بودن. آنچه در وبلاگ مهم است قالب آن است نه مندرجاتش. در ذیل مشخصات اصلی بلاگ ذکر شده است:
● ایجاد یک وبلاگ بسیار آسان و اغلب رایگان است
یکی از دلایل رشد سریع و همه گیر شدن بلاگ، آسانی فوق العاده  ایجاد و نگهداری و البته رایگان بودن آن است. بلاگر با طی سه گام ساده که عبارت از انتخاب نام، آدرس و قالب بلاگ است به شما اجازه میدهد بلاگ دار شوید. نوشتن در یک بلاگ نیز به آسانی نوشتن یک ایمیل است.
● وبلاگ رسانه ای تعاملی است.
در وبلاگ شما میتوانید از نظرات خوانندگان خود بسرعت بهره مند شوید. در واقع یکی از مهمترین تفاوتهای وبلاگ با وب سایت سیستم نظرخواهی وبلاگهاست. بخشی از همه گیر شدن و محبوبیت این رسانه به این قابلیت برمیگردد که وبلاگها رابطه ای دوسویه بین نویسنده و خواننده برقرار میکنند.
 
● تداوم و روزآمدی
یکی از مشخصه های مهم بلاگها روزآمدی آنهاست. بسیاری بلاگها روزانه روزآمد میشوند و برخی حتی چندین بار در طی روز روزآمد میشوند. نوشته های وبلاگ به ترتیب زمانی قرار می گیرند به صورتی که جدیدترین مطالب همیشه بالای صفحه اند. در واقع یکی از مهمترین تفاوتهای وبلاگ و وب سایت در همین ویژگی روزآمدی نهفته است. روزآمدی وبلاگ سبب بازدید مداوم وبلاگ میشود در صورتیکه یک وب سایت بندرت ممکن است مورد بازدید دائم قرار بگیرد.
 
● ایجاز و ساده نویسی
برای نوشتن در یک وبلاگ لازم نیست که متنی طولانی آماده نمایید. در واقع خصوصیت وبلاگ مختصر بودن پستهای آن است. از آنجا که وبلاگ غیررسمی است به وبلاگ نویس اجازه میدهد به هر صورتی که مایل است بنویسد و در قید و بند نوشتار رسمی نباشد چرا که از یک نوشته وبلاگی انتظار نمیرود که بدون عیب و نقص و منزه باشد.
 
●  امکان استفاده از لینک و صدا و تصویر
امکان ایجاد پیوند به مطالب مرتبط در متن باعث میشود که برخلاف متون سنتی ، خواننده بسرعت به مأخذ اشاره شده دسترسی داشته و ارتباط بهتری با متن ایجاد کند. امکان قرار دادن صدا و تصویر و سایر رسانه ها بلاگها را تبدیل به یک رسانه پویای آموزشی کرده است.
 
●  انتشار سریع
وبلاگها امروزه بعنوان یکی از سریعترین ابزارهای انتشار مبتنی بر وب شناخته شده اند. فاصله بین نوشتن یک مطلب و انتشار آن کمتر از چند ساعت-بسته به نوع نرم افزار- است.  
 
نرم افزارهای وبلاگ نویسی
نرم افزار بلاگینگ به وبلاگ نویس-بلاگر- امکان میدهند تا وبلاگش را بدون دانستن مقدار زیادی  htmlیا کار با قالبهای پیچیده وب ایجاد کند. استفاده از نرم افزار بلاگینگ، برخلاف ویرایشگرهای وب مثل فرانت پیج  راحت است و  برای روزآمد نمودن مکرر صفحات طراحی شده است. برخی وبلاگ نویسان مستقیما از html برای ایجاد وبلاگشان استفاده میکنند. برخی از معروفترین نرم افزارهای ایجاد بلاگ عبارتند از:


Blogger
Live Journal
Moveable Type
WordPress
Persianblog (فارسی)
Blogfa (فارسی)
Mihanblog (فارسی)


تمام نرم افزارهای فوق-بجز مووبل تایپ- در سرور خود به شما مکانی اختصاص میدهند. با مووبل تایپ باید خودتان سرور داشته باشید.
 
کارکردهای آموزشی و پژوهشی وبلاگ
● دسترسی به مخاطب بیشتر
وبلاگ وسیله ای برای دسترسی به مخاطب بیشتر است. برخلاف نشریات علمی و تحقیقاتی  که مخاطبانی خاص دارند، وبلاگ امکان دسترسی به مخاطبانی متفاوت و بیش از یک گروه خاص از متخصصان را فراهم میکند و نویسنده را از نقطه نظرهای مختلف آگاه کرده و موجب غنی شدن دانش و اطلاعات میشود. از آنجا که بسیاری از علوم چند رشته ای بوده و با رشته های مشابه خود پیوندهایی دارند، این قابلیت باعث نزدیکتر شدن اندیشمندان علوم مختلف با یکدیگر شده و میتواند بینشهای جدید ایجاد کند.
وبلاگ وسیله ای برای ارتباط محقق امروزه با دنیای خارج است.
 
● بازخورد سریع
وبلاگ به شما امکان میدهد تا بازخورد افکار و اندیشه ها خود را بسرعت دریافت کرده و ارتباط متفاوتی با مخاطبان نوشته های خود برقرار کنید. برخلاف مقالات دانشگاهی سنتی که زمان طولانی تا انتشار و دریافت نقد و نظرهای دیگران شما را در انتظار میگذارند و چه بسا دیگر موضوع برای خود شما نیز کهنه شده باشد، وبلاگ نویسی به شما امکان میدهد تا لحظه به لحظه افکار و نظرات خود را در معرض نقادی قرار داده و بنابراین موجبات پویایی اندیشه های شما را فراهم می آورند. وبلاگها برای اشتراک اندیشه ها نوشته میشوند و نه صرفا برای نشان دادن آنها. صاحب وبلاگ سیبستان مینویسد: " کتاب نوشتن دربستن است به روی خود به مدت یک سال و دوسال و گاه هفت و هشت سال. و در تنهایی با خود گفتگو کردن است. وبلاگ نوشتن، گفتگو با جمع است و نوشتن در حضور جمع. آرامشی است در حضور دیگران. این بکلی یک ویژگی جدید است. وانگهی چون وبلاگ از یک نظر "با دیگران" نوشته می شود همیشه درک به روزتری از خواننده به نویسنده می دهد. بسیار کتابها هست که نویسنده برای دریافت نقد و نظری و واکنشی باید ماهها صبوری کند و گاه به دلایلی که می دانی و می دانیم نویسنده هرگز نقدی بر اثر خود نمی بیند. اما وبلاگ محل دایمی نقد است. این نیز کاملا تازه است."[3]
امکان نظر دادن بصورت ناشناس سبب میشود تا افراد به راحتی و بدور از ملاحظات شخصی نظر خود را ارائه دهند.
  
● حفاظت از اندیشه ها
وبلاگ حافظ اندیشه ها و افکار شماست. در بسیاری از مواقع افکاری بسوی ما می آیند که نمیدانیم چگونه آنها را منتشر کرده و دیگران را در آن سهیم نماییم. گاهی این افکار در قالب کتاب و مقاله نمی گنجد چرا که آنقدر وسیع نیست که بشود به آن متنی این چنینی اختصاص داد و جای دادن آن در نوشته ای دیگر نیز بخاطر عدم همگونی با کل موضوع نیز امکان ندارد[4]. بسیاری از اندیشه ها به همین دلایل فوق هرگز منتشر نمیشوند.امکان نوشتن فوری وبلاگها افراد را قادر می سازد تا فارغ از اسلوبهای نگارش علمی و صرف وقت برای یک نوشته شسته و رفته ، افکار خود را بسرعت منتشر نموده و بنابراین ثبت و ضبط نمایند. در وبلاگ میتوانید خلاصه مذاکرات علمی خود با دیگران  را نیز منعکس نموده و بدین ترتیب از فراموش شدن آنها جلوگیری نمایید. وبلاگها موجبات جریان دائمی افکار را فراهم می آورند.
 
●  دسترسی دائمی
با اتصال به اینترنت، در هر لحظه و هر مکان میتوانید به وبلاگ خود دسترسی داشته و نگران از دست رفتن منابع و اطلاعات  پژوهشی خود در فایلها و دیسکهای کامپیوتری نباشید. نگارنده فهرست منابع مورد استفاده پایان نامه خود را در یک وبلاگ قرار داده است تا هم در وقت افرادی که در این زمینه خاص تحقیق میکنند صرفه جویی نماید و هم اینکه همیشه به آنان دسترسی داشته باشد. وبلاگ به شما اجازه میدهد تا فارغ از مکان فیزیکی خود مطالب مورد نظر خود را منتشر کنید. نیاز نیست که حتما در محل کار خود باشید تا بتوانید مثلا گزارش کنفرانسی را که هم اینک حضور دارید منعکس سازید.
  
● تمرین نوشتن
 یکی از مهمترین مشکلات دانشجویان تحصیلات تکمیلی نوشتن پایان نامه است. برای برخی آنقدر کابوس پایان نامه هول برانگیز است که عطای مدرک را به لقایش بخشیده و تحصیل خود را نیمه کاره رها میکنند. ریشه این مشکل در عدم عادت به نوشتن دانشجویان است که خود ریشه از سیستم آموزشی ما گرفته و بررسی آن مجال بیشتری می طلبد ولی بطور خلاصه از آنجا که سیستم آموزشی ما عادت به نوشتن را در دانش آموزان نهادینه نمیکند- تنها درسی که دانش آموز موظف به نوشتن است انشا است که آن هم جدی گرفته نمیشود- در مرحله ای که دانشجو مجبور به نوشتن میشود فشار عظیمی را متحمل میشود. وبلاگ نویسی به دانشجویان تحصیلات تکمیلی کمک می نماید که از آغاز کار پژوهشی خود مرحله به مرحله تمرین نوشتن نموده و از موکول نمودن نوشتن پایان نامه به مراحل پایانی اجتناب نمایند. همانطور که صاحب وبلاگ سیبستان مینویسد وبلاگ خیلی ها را نویسنده کرده است.
 
● ذخیره و بازیابی دانش و اطلاعات
آرشیو وبلاگ امکان بایگانی مطالب و بازیابی مجدد آنها را بدست میدهد و میتواند نقش یک بانک اطلاعات را برای وبلاگ نویس ایفا کند. بسیاری وبلاگها لوگوی گوگل را در وبلاگ خود تعبیه نموده اند که به خواننده اجازه میدهد تا کل مطالب وبلاگ را برای یک موضوع خاص جستجو نماید.
 
● پرهیز از دوباره کاری
وبلاگها به افراد کمک میکنند تا جایگاه موضوع مورد تحقیق خود را در دنیای پژوهش دریافته و از انجام تحقیق تکراری اجتناب نمایند.
 
● گردآوری مهم ترین، مرتبط ترین و  روزآمدترین منابع در یکجا
 
همانطور که ذکر شد یکی از مشخصه های اصلی وبلاگها استفاده از لینک در آنهاست. معمولا در قسمتهای کناری- سمت چپ وبلاگهای فارسی و سمت راست وبلاگهای انگلیسی- وبلاگها فهرستی از لینکها به وبلاگها یا وب سایتهای مرتبط با موضوع وبلاگ دیده میشود. به این لیست بلاگ رول میگویند. از آنجا که این فهرست معمولا فیلتر شده و شامل بهترینهاست، نقطه شروع خوبی برای افرادی است که در آن حوزه خاص تحقیق میکنند و آنها را از سرگردانی در اینترنت و صرف وقت برای کاوش و بازیابی منابع معتبر نجات میدهد. علاوه بر آن برای خود وبلاگ نویس نیز کلید دستیابی به منابعی است که مرتب با آنان سروکار دارد که بجای بوک مارک کردن در کامپیوتر که فقط از طریق همان کامپیوتر قابل دسترسی است همیشه در دسترس است.
لینکهای درون متنی هم معمولا ارجاع به مطلبی هستند که وبلاگ نویس در مورد آن بحث میکند. لینک میتواند به صفحه ای از کتابی در آمازون باشد یا به وبلاگ و وب سایتی دیگر. برخلاف متون سنتی دانشگاهی که ارجاعات آنان براحتی قابل دستیابی نیست، وبلاگ اجازه دسترسی سریع به منبع را فراهم میکند.
 
● روزآمد نمودن دانش و ا طلاعات
استادان و فرهیختگان میتوانند از طریق وبلاگ خود دانشجویان را در جریان آخرین اطلاعات و تحولات روز مطلع نمایند. در سیستم سنتی آشنایی با علم روز معمولا با تاخیر صورت میگیرد. ضعف زبان انگلیسی باعث میشود که منابع فارسی تنها منبع دسترسی افراد به اطلاعات باشد و متاسفانه این منابع نیز با تاخیر چاپ میشوند و به همین دلیل است که گاهی موضوعی که در دنیای غرب در حال کهنگی است تازه به مشام دانشجویان و تحصیلکردگان ایرانی می رسد. علاوه بر آن، فارغ التحصیلانی که جذب بازار کار شده نیز نیاز به روزآمد نمودن دانش خود دارند. وبلاگها میتوانند فاصله دانشگاههای تهران و شهرستانها را کم نموده و به همه افراد امکان بهره مندی از محضر استادان گرانقدر را فراهم نمایند. دکتر یونس شکرخواه استاد ارتباطات با استفاده از وبلاگ دانشجویانش را در جریان دانش روز قرار داده و به سوالات آنان پاسخ میدهد.
 

 یادداشتها:
[1] دانشجوی دکترای سیستمهای اطلاعاتی
[2] روزنامه شرق-13 اسفند 1383
[3] مانیفست ایرانی وبلاگ از وبلاگ سیبستان:

http://sibestaan.malakut.org/archives/005903.shtml


[4] Mortensen, T. and J. Walker (2002). "Blogging thoughts: personal publication as an online research tool." Researching ICTs in Context(11): 249-279.


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >