سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به یکى از یاران خود فرمود هنگامى که او از بیمارى شکوه نمود . ] خدا آنچه را از آن شکایت دارى موجب کاستن گناهانت گرداند ، چه در بیمارى مزدى نیست ، لیکن گناهان را مى‏کاهد و مى‏پیراید چون پیراستن برگ درختان ، و مزد درگفتارست به زبان ، و کردار با گامها و دستان ، و خداى سبحان به خاطر نیت راست و نهاد پاک بنده هر بنده را که خواهد به بهشت درآورد . [ و مى‏گویم ، امام علیه السّلام راست گفت که در بیمارى مزد نیست ، چه بیمارى از جمله چیزهاست که آن را عوض است نه مزد چرا که استحقاق عوض مقابل بلا و مصیبتى است که از جانب خدا بر بنده آید ، چون دردها و بیماریها و مانند آن ، و مزد و پاداش در مقابل کارى است که بنده کند ، و میان عوض و مزد فرق است و امام چنانکه علم نافذ و رأى رساى او اقتضا کند آن را بیان فرمود . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :5
کل بازدید :54655
تعداد کل یاداشته ها : 47
103/2/7
7:42 ص
موسیقی

از سواد آموز ما هم یاد باد

 

کاو به ما خواندن نوشتن یاد داد

 

از پدر گر قالب تن یافتیم

 

از معلم جان روشن یافتیم               ( شهریار )

 

عالم از ما نغمه پرداز است و خاموشیم ما

 

مردم از ما هوشیارانند و مدهوشیم ما

 

هیچ کس ما را نمی آرد به خاطر ای عجب !

 

یاد عالم می کنیم اما فرا موشیم ما                      ( ؟ )

*******************

گفت استاد مبر درس از یاد

 

یاد باد آن چه به من گفت استاد

 

یاد باد آن که مرا یاد آموخت

 

آدمی نان خورد از دولت یاد

 

هیچ یادم نرود این معنی

 

که مرا مادر من نادان زاد

 

پدرم نیز چو استادم دید

 

گشت از تربیت من آزاد

 

پس مرا منت از استاد بود

 

که به تعلیم من اُستاد اِستاد

 

هر چه می دانست آموخت مرا

 

غیر یک اصل که نا گفته نهاد

 

قدر استاد نکو دانستن

 

حیف استاد به من یاد نداد                        (ایرج میرزا )


85/2/11::: 10:36 ع
نظر()
  
  

هر آن چه هستی بهترین باش

 

اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی بوته ای در دامنه ای باش ولی

 

بهترین بوته ای باش که در کنار راه می روید .

 

اگر نمی توانی درخت باشی بوته باش .

 

اگر نمی توانی بوته ای باشی علف کوچکی باش . چشم انداز کنار شاهراهی را

 

 شادمانه تر کن .

 

اگر نمی توانی نهنگ باشی فقط یک ماهی کوچک باش ولی بازیگوش ترین

 

ماهی دریاچه باش .

 

همه ی ما را که نا خدا نمی کنند ملوان هم می توان بود .

 

در این دنیا برای همه ی ما کاری هست کارهای بزرگ کارهای کمی کوچک و

 

آن چه که وظیفه ی ماست چندان دور از دسترس نیست .

 

اگر نمی توانی شاهراه باشی کوره راه باش .

 

اگر نمی توانی خورشید باشی ستاره باش .

 

با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند هر آن چه هستی بهترین باش .

 

داگلاس ما لوچچ


85/1/31::: 9:59 ع
نظر()
  
  

 

ویکتور لوون فلد در کتاب کودک شما و هنرهایش بیان می کند:

بسیاری  از والدین و آموزگاران  می گویند « بچه ها  عاشق دفترچه نقاشی ویژه رنگ کردن هستند.» بله کاملا همین طور  است .اما بچه ها معمولا نمی توانند صلاح و مصلحت  خود را تشخیص دهند.اینکه آنها کاری دوست بدارند بدان معنا نیست  که آن کار مناسب آنهاست .اغلب بچه ها شیرینی را به سبزیجات ترجیح  می دهند  اما این بدان معنا  نیست  که باید  غذای آنها  را با شیرینی  پر بکنیم.

کودکی که به رنگ کردن دفتر نقاشی  عادت می کند از انجام دادن  کارهای  خلاق فاصله می گیرد.این ایجاد  وابستگی از ناحیه  دفترچه های نقاشی بسیار مخرب  است .به استناد بررسیهای  به عمل آمده،کودکانی که به رنگ کردن  دفاتر نقاشی عادت می کنند خلاقیت  خود را از دست می دهند و نمی توانند ابزارهای مستقل داشته باشند. این کودکان بی انعطاف و وابسته می شوند.

ممکن است بعضی از آموزگاران بگویند وقتی  بچه ها از دفترچه های  نقاشی استفاده می کنند نظم و انضباط را می آموزند و یاد می گیرند در محدوده سطر ها و برنامه ها باقی بمانند.

اما تجربه ثابت  کرده که هرگز چنین چیزی نیست . اغلب بچه ها  به هنگام نقاشی ،پای  را از  خطوط تعیین  شده  فراتر  می گذارند.اگر کودکی ،خود،تصویر یک سگ  را نقاشی کند به طیب خاطر بیشتری به هنگام رنگ کردن آن  در محدوده خط باقی می ماند و حال آنکه  اگر قرار باشد سگ  دفترچه نقاشی را که دیگران  برای او کشیده اند نقاشی کند،خود را آن قدرها  ملزم به  رعایت این نکته نمی داند.کودکان از انجام دادن  کارهای حقیقی ،مثلا از بازدیدها ،سفرها،پخت و پز ، و استفاده از وسایل و اسباب بازیها بیشتر یاد می گیرند.فرصت ابزارهای خلاق برای بچه ها بسیار مفیدتر است .


  
  

بچه ها ...

وقتی با سرزنش و انتقاد زندگی می کنند می آموزند بی اعتماد به خود باشند.

وقتی با خشونت زندگی می کنند می آموزند که جنگجو باشند.

وقتی با ترس زندگی می کنند می آموزند که بُزدل باشند.

وقتی با ترحم زندگی می کنند می آموزند که به خود احساس ترحم داشته باشند.

وقتی با تمسخُر زندگی می کنند می آموزند که خجالتی باشند.

وقتی با حسادت زندگی می کنند می آموزند که در خود احساس گناه داشته باشند.

اما ...

اگر با شکیبایی زندگی کنند بردباری را می آموزند.

اگر با تشویق زندگی کنند اعتماد و اطمینان را می آموزند.

اگر با پاداش زندگی کنند با استعداد بودن و پذیرندگی را می آموزند.

اگر با تصدیق شدن زندگی کنند عشق را می آموزند.

اگر با توافق زتدگی کنند دوست داشتن خود را می آموزند.

اگر با تایید زندگی کنند با هدف زندگی کردن را می آموزند.

اگر با صداقت زندگی کنند حقیقت را می آموزند.

اگر با انصاف زندگی کنند دفاع از حقوق را می آموزند.

اگر با اطمینان زندگی کنند اعتماد به خود و اعتماد به دیگران را می آموزند.

اگر با دوستی و محبت زندگی کنند زندگی در دنیای امن را می آموزند.

 

 

بچه ی شما چطور زندگی می کند و چه می آموزد؟

 


85/1/27::: 11:13 ع
نظر()
  
  

 

 

 

ما باید با ایجاد محرک‌های‌ طبیعی‌ مثل‌ قصه‌گویی‌ و قصه‌خوانی‌ از آغاز دوره‌ کودکی‌ به‌ بچه‌ها کمک‌ کنیم‌ تا نسبت‌ به‌ شناخت‌ محیط‌ پیرامون‌ خود با توجه‌ به‌ میزان‌ توانایی‌شان‌ از مفاهیم‌ درک‌ علمی‌ دست‌ یابند و با تمام‌ جنبه‌های‌ زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ آشنا شوند. از بازی‌ تا ورزش‌ تا آشنایی‌ با هنرهای‌ موسیقی‌ و ادبیات‌ و اخلاق‌ اجتماعی‌، حتی‌ پاره‌یی‌ از مفاهیم‌ علمی‌ و تاریخ‌ فرهنگ‌ بشری‌.
باید از قصه‌گویی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ روش‌ آموزشی‌ غیرمستقیم‌ و متناسب‌ با دنیای‌ کودکی‌ و نوجوانی‌ به‌ صورت‌ آزاد و داوطلبانه‌ با روش‌هایی‌ از پیش‌ تعیین‌ شده‌ و کلیشه‌یی‌ سلطه‌گرایانه‌ بهره‌ گرفت‌. خلاقیت‌ در فضایی‌ آزاد و به‌ دور از هرگونه‌ اعمال‌ عقیده‌ و اجبار به‌ وجود می‌آید و آزادی‌ در انتخاب‌ موضوع‌ و نوع‌ قصه‌ زمینه‌ رشد خلاقیت‌ را فراهم‌ می‌سازد و گرنه‌ انتخاب‌ از پیش‌ تعیین‌ شده‌ چنانکه‌ در کتاب‌ درسی‌ جدید سال‌ اول‌ دبستان‌ در چارچوبی‌ مشخص‌ و تکلیف‌ شده‌ نه‌ تنها خلاقیتی‌ را به‌ وجود نمی‌آورد بلکه‌ توانایی‌ یادگیری‌ کودک‌ و نوجوان‌ را نیز به‌ هدر داده‌ و میل‌ و رغبت‌ او را به‌ مطالعه‌ و یادگیری‌ نیز از بین‌ می‌برد.
روانشناسان‌ و متخصصان‌ آموزش‌ و پرورش‌ بر این‌ عقیده‌اند که‌ شکل‌گیری‌ فرآیندهای‌ عالی‌ ذهن‌ انسان‌ در دوران‌ کودکی‌ اگر در شرایط‌ آزاد و دموکراتیک‌ صورت‌ گیرند به‌ مکانیسم‌های‌ فعال‌ و نیرومندی‌ بدل‌ می‌شوند که‌ توسط‌ آنها فرهنگ‌ بشری‌ به‌ صورت‌ بخشی‌ از طبیعت‌ او در می‌آیند و آن‌ را هماره‌ پویا و زنده‌ نگه‌ خواهند داشت‌. به‌ اعتقاد «سیمونویچ‌ ویگوسکی‌» که‌ از مروجین‌ نظریه‌ محرک‌ پاسخ‌ درباره‌ رفتار کودک‌ است‌، تجزیه‌ و تحلیل‌ پویای‌ ترکیب‌ گفتار و رفتار کودک‌ هم‌ در تاریخچه‌ رشد کودک‌ نقش‌ ویژه‌ دارد و هم‌ در تکوین‌ آن‌ منطق‌ خاصی‌ را طلب‌ می‌کند. از نخستین‌ روزهای‌ رشد،فعالیت‌های‌ کودک‌ در نظامی‌ از رفتار اجتماعی‌ معنای‌ خاص‌ خود را می‌یابند و چون‌ دارای‌ هدف‌ می‌شوند، با عبور از منشور محیط‌ کودک‌ منکسر شده‌ و تجزیه‌ می‌شوند، این‌ مسیر از شی‌ء به‌ کودک‌ و از کودک‌ به‌ شی‌ء از فرد دیگری‌ که‌ می‌تواند، مادر، مربی‌، آموزگار، قصه‌گو و... باشد عبور می‌کند. این‌ ساختار درک‌ پیچیده‌ کودک‌ فرآیند رشدی‌ است‌ که‌ در پیوند با تاریخچه‌ رشد فردی‌ و اجتماعی‌ او معنی‌ و مفهوم‌ پیدا می‌کند. همه‌ این‌ فرآیندها از جمله‌ کارکردهای‌ مغز هستند، که‌ باید برحسب‌ نظریه‌ علمی‌ تاریخ‌ جامعه‌ انسانی‌ مورد مطالعه‌ قرار گیرند.
پس‌ باید برنامه‌های‌ آموزشی‌ رسمی‌ و غیررسمی‌ «کودک‌ محوری‌» البته‌ نه‌ «کودک‌سالاری‌» تهیه‌ و تنظیم‌ شوند. هدف‌ از این‌ برنامه‌ها نیز می‌تواند به‌ ترتیب‌ زیر باشد:
1 بالابردن‌ کیفیت‌ محتوای‌ قصه‌ها و مطالب‌ آموزشی‌ برای‌ کودکان‌ و نوجوانان‌
2 تشویق‌ و ترغیب‌ بیشتر کودکان‌ و نوجوانان‌ به‌ کسب‌ علم‌ و دانش‌ و اخلاق‌ اجتماعی‌
3 آموزش‌ چگونه‌ لذت‌ بردن‌ از کار و بهره‌وری‌ بیشتر از امکانات‌ یعنی‌ ایجاد و تقویت‌ روحیه‌ و وجدان‌ کار
4 ارتقا و تکامل‌ درک‌ و شناخت‌ کودکان‌ و نوجوانان‌ از زیبایی‌، یعنی‌ تقویت‌ حس‌ زیبایی‌شناسی‌
5 ایجاد انگیزه‌ و برانگیختن‌ تمایلات‌ درونی‌ آنها با هدف‌ تحول‌ و تکامل‌ کودکان‌ به‌ انسانهایی‌ کامل‌ و در نتیجه‌ شهروندانی‌ واقعی‌ در سرزمین‌ ملی‌ و عضوی‌ فرهیخته‌ از جامعه‌ بزرگ‌ بشری‌.
از آنجا که‌ جهان‌ هستی‌ پیوسته‌ در حال‌ دگرگون‌ شدن‌ است‌ و سیر تحول‌ آن‌ از کهنه‌ به‌ نو است‌، تحول‌ هر پدیده‌ یا فرآیندی‌ از شکلی‌ به‌ شکلی‌ از مرحله‌یی‌ به‌ مرحله‌یی‌ دیگر با پیروی‌ از قوانین‌ حاکم‌ بر تحول‌ پدیده‌ها دارای‌ کنش‌ و واکنشی‌ متقابل‌ و پیوستگی‌ و همبستگی‌ متقابل‌ می‌شود، نمود آنها نیز در زمان‌ و مکان‌های‌ متفاوت‌ در روندی‌ عینی‌ و گریزناپذیر از ساده‌ به‌ سنجیده‌، از بسط‌ به‌ مرکب‌، از کمیت‌ به‌ کیفیت‌ از ذات‌ به‌ محص‌، از کثرت‌ به‌ وحدت‌ و از وحدت‌ به‌ کثرت‌ و بالاخره‌ از پست‌ به‌ عالی‌ است‌ و این‌ روند هماره‌ وجود دارد و پیوسته‌ رو به‌ کمال‌ و تعالی‌ می‌رود.
هنر قصه‌گویی‌ ناگزیر برای‌ تبدیل‌شدن‌ به‌ روش‌ آموزشی‌ خلاق‌ باید از این‌ قانون‌ پیروی‌ کند تا بتواند به‌ بازسازی‌ و نوسازی‌ خود بپردازد. چنین‌ دگرگونی‌ می‌تواند هنر قصه‌گویی‌ را به‌ عنوان‌ کم‌هزینه‌ترین‌، ساده‌ترین‌ و در دسترس‌ترین‌ روش‌ آموزشی‌ برای‌ همه‌ دوره‌های‌ سنی‌ حتی‌ سالمندان‌ تبدیل‌ کند و این‌ هنر می‌تواند در همه‌ مکانها و در تمامی‌ فصول‌ سال‌ برای‌ آموزش‌ مفاهیم‌ علمی‌ و انتقال‌ تجربه‌های‌ با ارزش‌ زندگی‌ اجتماعی‌ مورد بهره‌برداری‌ عموم‌ قرار گیرد.
هنر قصه‌گویی‌ می‌تواند با بهره‌گیری‌ از امکانات‌ موجود با تمامی‌ اشکال‌ گوناگون‌ خود، از خواندن‌ قصه‌، یا بیان‌ قصه‌ فی‌البداهه‌ تا استفاده‌ از تصاویرو شکل‌ و عروسک‌ها و بازی‌ زنده‌ نمایش، فیلم‌ ... با توجه‌ به‌ نوع‌ پیام‌ یا محتوای‌ خود و متناسب‌ با شرایط‌ مخاطب‌ کاربردی‌ رسمی‌ و غیررسمی‌ داشته‌ باشد

****

منبع : مقاله " قصه‌گویی‌ خلاق‌ و اهداف‌ آموزشی‌  " -نویسنده : م‌ کوه‌بنانی‌ -روزنامه  اعتماد-  21اسفند 1382

 

 


  
  

 

دلیل استفاده از نمایش خلاق در کلاس درس چیست؟

 20 مهر 1384  

 

ترجمه:  پروین قائمی

 

تئاتر، اصالتاً نوعی هنر مبتنی بر همکاری جمعی است. نویسندگان، کارگردانان، هنر‌پیشگان، موسیقیدانها، طراحان، معماران و امثال آنها، همه با هم در خدمت خلق تئاترند. از آنجا که مدارس و سازمانهای هنری، پیوسته برای دستیابی به شیوه‌های آموزشی گوناگون تلاش می‌کنند و فعالانه کودکان را از طریق برنامه‌های درسی، در فعالیتهای نمایشی درگیر می‌‌سازند، نمایش خلاق در کلاس درس می‌‌تواند همۀ این شیوه‌ها را به‌شکلی طبیعی و مؤثر، با یکدیگر ترکیب کند. شاگردان باید بتوانند در زمینۀ مهارتهای تجسمی، خلاقیت، اجرا و نقد صحنه‌های نمایشی، از پس وظایف گوناگون بربیایند و کارهای زیادی انجام دهند. در کتاب نمایشهای خلاق: هنری برای کودکان، نوشتۀ جرالدین برین ‌سیکسGeraldine Brain Siks) )، یکی از نخستین مجریان نمایش خلاق، چنین می‌‌خوانیم: «تجربه‌های خلاق، مهیج، ضروری و نمایشی در خدمت یادگیری مستمر است».

هاوارد گاردنرHoward Gardner) )، استاد علوم شناختی و تعلیم و تربیت دانشکدۀ علوم تربیتی دانشگاه هاروارد، در تحقیق ارزشمند خود، به «هوشهای چندگانه» اشاره و آنها را بدین صورت فهرست‌بندی می‌‌کند: زبانی/کلامی، منطقی/ریاضی، فضایی/بصری، موسیقایی/ریتمیک، بدنی/حرکتی، درون‌فردی، میان‌فردی، (ناتورالیستی، اگزیستانسیالیستی/معنوی). فعالیتها و کار صحنه‌ای نمایش خلاق مستلزم استفاده از زبان گفتار، بداهه‌گویی، مهارتهای تجسمی، تفکر هندسی، حفظ متون و توانایی همکاری با دیگران، ذوق موسیقایی و ریتم و شناخت بدن و توانایی استفاده از آن برای انتقال افکار و احساسات [به دیگران] است.      

بنجمین بلوم (Benjamin Bloom)، روانشناس تربیتی و استاد دانشگاه شیکاگو و نویسندۀ همکار در کتاب رده‌بندی اهداف آموزشی، بر تقویت تواناییهای حل مسئله و مهارتهای سطحِ بالاتر  تکیه و آنها را به شرح زیر فهرست می‌‌کند: آگاهی، درک، کاربرد، تحلیل، ترکیب و ارزیابی. نمایش خلاق، این‌گونه مهارتها را تقویت می‌‌کند. دانش‌آموزان هنگام خلق صحنه‌های مبتنی بر بداهه‌ و شرکت در آنها و اقتباس داستانهای گوناگون برای اجرای نمایش، باید شخصیتها را نامگذاری کنند، طرح نمایشنامه را تشخیص دهند، بداهه‌سازی کنند (گفت‌وگوها و صحنه‌های نمایش را مجدداً بیان و تنظیم کنند)، صحنه‌های خود و یکدیگر را ارزیابی و نقد کنند (اجزا را که کل کار را دربرمی‌گیرد تحلیل کنند)، دربارۀ صحنه‌های خود مجدداً بیندیشند، آنها را تمرین و با توجه به تغییرات و بازنویسیها، مجدداً اجرا کنند. بسیاری از شیوه‌های آموزشی و مهارتهای فکری سطح بالاتر را می‌‌توان در درس نمایش خلاق به‌کار گرفت ... که این بسیار مفرح است!  

 

 منبع  سایت نمایش خلاق


85/1/16::: 10:52 ص
نظر()
  
  

آموزش، سرگرمی و به شوق آوردن

 

دکترای هنرهای نمایشی دارد اما نزدیک پانزده سال است که با بچه‌های مهد کودک، نمایش کار می‌کند. در گفت‌وگو با او، بیش از همه، از تجربیاتش دربارۀ نمایش آموزشی در آلمان جویا شده‌ایم.

 

استفادۀ آموزشی از نمایش، در ایران چقدر سابقه دارد؟

آموزش تئاتر به کودکان، در ایران سابقۀ کمی دارد – آن هم نه در مدارس و به‌عنوان امر آموزشی؛ از جمله کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سالهای قبل از انقلاب کلاسهایی دایر می‌کرد که در آن به کودکان تئاتر یاد می‌دادند. کانون از سویی دست به تأسیس مرکز تئاتر کودکان و نوجوانان در پارک لاله زد که آقای بهروز غریب‌پور و داود کیانیان در آنجا بودند و بسیاری از نمایشها را برای بچه‌ها اجرا کردند. البته تئاتری که آقایان کوشش کردند در آنجا اجرا کنند تئاتر بزرگسالان برای کودکان بود. ما باید دو مقولۀ آموزش و تئاتر بزرگسالان برای خردسالان را از هم جدا کنیم.  آقای غریب‌پور در فرهنگسرای بهمن اولین کاری که انجام داد ایجاد کلاسهای تئاتر برای کودکان بود. مثلاً به بچه‌های رفتگر شهرداری درس می‌دادند، که این برای بعضی از دوستان مایۀ کسر شأن بود. من هم با این بچه‌ها کار می‌کردم. کار بسیار پر ثمری بود. یکی دیگر از کسانی که در این امر فعالیت داشته‌اند خانم اکرم قاسم‌پور است. این خانم سالها سالست که به آموزش کودکان و نوجوانان مشغول است. در فرهنگسرای بهمن تا  زمانی که آقای غریب‌پور  بود و کلاسها دایر بود، با بچه‌ها کار می‌کرد. من مدیر آن قسمت بودم. یادم هست که – بویژه در تابستانها – ساعت هشت صبح مادرها، چادر به سر، بچه‌ها را می‌آوردند و خانم قاسم‌پور با آنها کار می‌کرد. کوششهای دیگری هم، چه قبل و چه بعد از انقلاب، به‌ وسیلۀ افراد مختلف، بیشتر در مهد کودکها و کمتر در مدارس شد. به نظر من مبنای  کار بیشتر این افراد سرگرم کردن بچه‌ها بود تا آموزش کار گروهی و زندگی اجتماعی و ... . ما تئاتر کار نمی‌کنیم که دانش‌آموزان را فقط سرگرم کنیم، بلکه ما هم سرگرمی و هم آموزش را مد نظر داریم. وقتی می‌گوییم شما دو نفر بازی کنید و بقیه کمک کنند، باور نمی‌کنید که این بچه‌ها خود مدیر صحنه، طراح گریم، طراح لباس و ... می‌شوند! تمام گروه برای کار کلاسی نیروی خود را به کار می‌گیرد. متأسفانه این امر در مدارس وجود نداشت و ما سابقۀ کمی در آن داریم. تئاتر کودکان در انگلیس در قرن 16 و به نام همسرایان نوجوان شروع شد. حتی بن جانسون و دیگر نویسنده‌های بزرگ هم برایشان نمایشنامه نوشتند.

کوشش دیگر، طرح شما در جهاد دانشگاهی واحد هنر است که طی آن از سال 1382 به معلمان آموزش داده‌ایم تا از نمایش برای تدریس استفاده کنند. اگر این حرکت جا بیفتد می‌تواند تا سطح دانشگاه تعمیم یابد. اکنون حتی در دانشگاه هم واحدی به نام تئاتر کودک نداریم. وقتی من در کتابی دربارۀ این طرح نوشتم عده‌ای از اینکه چنین چیزی وجود دارد تعجب کردند. من در شگفتم! آقایانی که دربارۀ کودکان کار می‌کنند باید جست‌وجو کنند و ببینند چه اتفاقی دارد می‌افتد؛ در صورتی که کاملاً بی‌خبرند. اینجا هر کسی ساز خودش را می‌زند! ما کوشش خود را داریم می‌کنیم، اهل جنجال هم  نیستیم. به اعتقاد من دو دورۀ آموزشی ما برای معلمها در تاریخ کشور، در امر آموزش، بی‌سابقه است. هر کسی می‌شنود تعجب می‌کند! به نظر من این تلاش، در مقابل تلاشهایی که در گذشته شد، بدون آنکه از اجر آنها کم کنیم، از تلاشهای ماندگار خواهد بود  – به شرط اینکه ما خودمان از آن محافظت کنیم و مسئولین هم دلشان بسوزد. پولی که به یک استاد یا  مدرس می‌دهند چیزی نیست. این مدرس برای پول نمی‌آید. جوششی در درون اوست که امیدوار است آن را درک کنند. اگر این‌گونه باشد، شما جوانترها حرکت کنید، ما هم حمایتتان می‌کنیم.               

شما چند سال برای تحصیل در آلمان بودید. در آنجا از تئاتر برای آموزش کودکان چه استفاده‌ای می‌کردند؟

 صد سال یا بیشتر است که آموزش از طریق تئاتر در اروپا متداول شده است. حتی در قرون وسطی هم کشیشها سعی می‌کردند از تئاتر برای آموزش درسهای مذهبی استفاده کنند. در آلمان از این کلام برتولت برشت استفاده می‌شد که: تئاتر باید بیاموزاند، سرگرم کند و به اشتیاق آورد. شما باید در آموزش چیزهایی به دانش‌آموز بدهید که او را سرگرم کند. سرگرم کردن به معنای لودگی نیست. وقتی چیزی می‌آموزید، سرگرم می‌شوید و به شوق می‌آیید که چرا من چنین نباشم؟ وقتی نمایشنامه و فیلم خوبی می‌بینید، از لحاظ هنری سرگرم می‌شوید، از نظر زیبا شناسی لذت می‌برید و شخصیتی که در آنجا کاری کارستان کرد، شما را هم به شوق می‌آورد تا کاری کنید. در آلمان آموزش تئاتر را از مهد کودک شروع می‌کنند. آن اصطلاحی که عنوان کتاب خود کردم  –  بازی، نمایش خلّاق–  همین است: از بازی، نمایش خلّاق درمی‌آورند. در آنجا برای آموزش تئاتر به مربی، دانشگاه اقدام می‌کند. مثلاً ما آنجا داریم درس می‌خوانیم و اواخر تحصیلمان است. ما را برای شش‌ماه  به مهد کودک و مدرسۀ هنری و غیرهنری می‌فرستند تا تلاش کنیم و ببینیم  چگونه می‌شود از طریق تئاتر دروس را به دانش‌آموزان تفهیم کرد. مثلاً دانش‌آموزان به راحتی درس تاریخ را یاد نمی‌گرفتند، نمایشی‌اش کردیم. برای مثال بخشی از تاریخ جمهوری وایمار را انتخاب کردیم. اول انسانهایی را که بعد از جنگ جهانی اول سازندۀ سرزمین خودشان بودند عمده کردیم و تاریخ را برای بچه‌ها خواندیم. قصه‌وار به بچه‌ها گفتیم و بچه‌ها هم قصه‌وار به ما جواب دادند. بعد گفتیم  این نقشها را بازی کنید؛ تو بشو بیسمارک، تو بشو ویلهلم ... و حالا با هم صحبت کنید. آنها با هم به گفت‌و‌‌گو پرداختند و  همین باعث شد که این بخش از تاریخ را بدون اینکه به خود فشار بیاورند یاد بگیرند. خیلی راحت نقشها را بازی کردند. در تاریخ معاصرشان یکی هیتلر می‌‌شد و ادایش را درمی‌آورد. در کتابشان آمده که آلمان برای همه و آلمان برتر از همه یک حرف محمل است! آنها با هم صحبت کردند و خودشان نمایشنامه‌ای درست کردند و آلمان برتر از همه را مسخره  کردند. به راحتی یک مطلب 15 - 20 صفحه‌ای را به شکل نمایش در‌آوردند و امتحان دادند. 

با بچه‌های مهد کودک در چه زمینه‌هایی کار می‌کردید؟

 چون این بچه‌ها سواد نداشتند بیشتر روی قصه‌ها، افسانه‌ها، رفتار اجتماعی و خصوصاً حواس پنجگانه کار می‌کردیم؛ یا اتودهایی دربارۀ، گرما، سرما، زیبا، زشت و .... بعد بچه‌ها یاد می‌گرفتند که بدون کلام، با میمیک و حالات چهره، احساس خود را نشان دهند. بعد داستانهای کوتاهی را انتخاب و فقط نقل می‌کردیم. در اینجا دو  کار انجام می‌گرفت: بعضی از بچه‌ها آن طور که دلشان می‌خواست داستان را نقاشی می‌کردند، دیگر اینکه می‌گفتیم بیایید دنبالۀ داستان را بگویید. مثلا یکی بود یکی نبود، دیو آمد ... تو بیا بقیه‌اش را بگو؛ او می‌گفت: دیو آمد و گفت: ای پهلوان ... و دیگری ادامه‌اش می‌داد. در اینجا بیشتر تمرکز را مد نظر داشتیم. برای ما مشاهده خیلی مهم بود. مداد به دستشان می‌دادیم و می‌گفتیم این مداد چه کاری می‌تواند بکند؟ مثلاً می‌گفتند می‌نویسد، نقاشی می‌کند. – بعد چه کار می‌کند؟ اگر این مداد چیز بدی باشد به چشم دوستت می‌زنی! یعنی تمام آن پدیده‌های زندگی اجتماعی را، با نمایش، به زبان ساده تفهیم می‌کردیم؛ یا راه رفتن، خوردن و ... را تمرین می‌کردیم. مثلاً بچه چطور می‌تواند برای خوردن حرص بزند؟ آن وقت ادایش را در می‌آوردند! چطور خوب بستنی بخورد که به لباس کسی نمالد؟ بستنی وجود نداشت؛ همه در تخیلشان بود. بعد بستنی به لباس کسی می‌ریخت و جنجالی به پا می‌شد!

در این شش ماه چند روز در هفته و چند نفرتان به مهدکودک می‌رفت؟

برای هر مهد یک نفر از ما  سه روز در هفته می‌رفت و از ساعت 9 تا 1 بعدازظهر سه کلاس را اداره می‌کرد. مربیان هم با ما بودند و همکاری می‌کردند. آنها مربیانی نیستند که دیپلم گرفته باشند و زمانی که بیکارند به مهد کودک بروند. آنها فارغ‌التحصیل دانشکدۀ پداگوژی (‌Pedagogy تعلیم و تربیت) در رشتۀ مهد کودک هستند. در نظام مهد کودک ما، زمانی که نظارت نبود، به بچه‌ها قرص خواب می‌دادند تا بخوابند و مربی را اذیت نکنند! در آنجا مربی وقت کم می‌آورد. امتحان ما هم جالب بود! جناب پروفسور می‌آمد و کار بچه‌ها را می‌دید. خود مدیر مهد و مربیان هم نظر می‌دادند. اگر موفق نشده بودیم (خیلی‌ها نشده بودند‌) می‌گفت تکرار کنید. بعد از آنجا سه روز در هفته به مدرسۀ ابتدایی می‌رفتیم. آموزگاران در آنجا همکاری تنگاتنگی با ما داشتند و مسائل و مشکلات درسی را با ما در میان می‌گذاشتند. مثلاً می‌گفتند دانش‌آموزی نمی‌تواند حرف بزند یا با صدای پایین حرف می‌زند و دیگری مشکل روانی دارد. ما به سر کلاس می‌رفتیم و بدون اینکه به روی این دانش‌آموزان بیاوریم با آنها کار می‌کردیم. یا موفق بودیم یا نه! ولی خوشبختانه تئاتر این قدرت را دارد که موفق باشد. من اینجا در پیش‌دبستانی دانش‌آموزی به نام شایان داشتم که لکنت زبان داشت. والدینش او را هر کجا می‌بردند معالجه نمی‌شد. دکتر خوب و تحصیل کرده‌ای گفت تنها معالج او تئاتر است. همین‌گونه هم شد. باور کردنی نیست؛ او به جایی رسید که سخنرانی کرد! مادرش می‌گفت من چگونه می‌توانم از شما تشکر کنم! گفتم بچه‌ها سالم باشند تشکر از ماست. شیوه‌ای که ما اکنون در مهد داریم همان است که در آلمان بود. مربی به من ضعفهای بچه‌ها را می‌گوید و من در کلاس با آنها کار می‌کنم. رفته رفته اینها انسانهای سازنده و بالنده‌ای می‌شوند. در ایران این همکاری کمتر وجود دارد. معلم فکر می‌کند اگر ما بخواهیم کمک کنیم  جایش را می‌گیریم.

در مدارس آنجا چند درصد درسها با نمایش تدریس می‌شد؟

بیشتر علوم انسانی، ادبیات، شعر، روابط اجتماعی، دیکته، تاریخ و ... نمایشی می‌شد . هنوز در اروپا هم این تجربه کم است. در علوم تجربی هم این کار را می‌کردیم. یکی قلب می‌شد، عده‌ای به او خون می‌رساندند. حالا این خون از کجا می‌آید؟ عده‌ای دیگر غذا می‌پختند. ظرف خون که خالی می‌شد ناگهان حرکت قلب کند می‌شد. یا برای سلولهای مغزی، یکی چیزی را می‌برد و به دیگری می‌داد، او درستش می‌کرد، دیگری امضا می‌کرد و ... .

آیا پیش می‌آمد که معلم از شما بخواهد برای لحظاتی بنشینید تا او به شیوۀ خودش تدریس کند؟

بله! ما به آنها ایراد هم می‌گرفتیم - البته نه جلوی شاگردان؛ بیرون از کلاس. می‌گفتیم شیوه‌تان درست نیست و آنها می‌پذیرفتند. مثلاً می‌گفتیم چهره‌ات را باز کن، تو چقدر خشنی! در مدرسه بر خلاف مهد کودک همیشه دو نفر بودیم –  دو دانشجوی هم‌ردیف، یک مرد و یک زن – که با هم کار می‌کردیم. داد و ستد خوبی با معلمین داشتیم. در آنجا تئاتر مقوله‌ای مقدس است و برای ما به‌ عنوان معلم تئاتر خیلی احترام می‌گزاردند. در آنجا، حتی اگر به عنوان دانشجو کار می‌کردیم، سبک‌ترین کارها را به ما می‌دادند. سنگین‌ترین کارها  هم برای بچه‌های پزشکی بود!

جمع‌بندی کار ما نمایشی گروهی بود که تمام کلاس در آن شرکت می‌کرد. بچه‌ها خودشان داستان می‌نوشتند و ما آن را تصحیح می‌کردیم و به آنها یاد می‌دادیم نمایشنامه، بازیگری و کارگردانی چیست؟ ما کارگردانی نمی‌کردیم. خودشان این کار را می‌کردند و پروفسور متناسب با توان کارگردانی آنها به ما امتیاز می‌داد.

این نمایش گروهی، که متنی هم داشت، قاعدتاً بایست از نمایشهایی که برای تدریس استفاده می‌شد جدا بوده باشد.

بله، اینها کاملاً از هم جدا بود. دورۀ دیگر، کار کردن به ‌عنوان یک تئاتری در مدارس هنری بود. من آنجا، در کنسرواتوار موسیقی برلین با آقای مجید انتظامی آشنا شدم. در آنجا درس می‌دادیم و مثلاً می‌گفتیم این کلام را حالا با ریتم همراه کن. با آنها کار می‌کردیم و نتیجه‌اش کاری گروهی بود. یکی طراح صحنه بود، یکی مدیر صحنه، منشی صحنه و ... که این گروه  نمایش را به اجرا می‌رساندند.

هر دو دانشجوی همکار به یک کلاس می‌رفتید؟

بله.

پس در هر مدرسه چندین دانشجوی تئاتر فعالیت می‌کرد.

همین‌طور است. البته خود این معلمین در دانشکده یک دوره تئاتر گذرانده‌اند. ما مشکلی با آنها نداشتیم. ولی شیوۀ دقیق‌تر آموزش دروس به وسیلۀ هنر تئاتر، که دستاورد علم جدید بود، به دست ما بود و آنها بیشتر یاریگر ما بودند؛ نه اینکه بیگانه با تئاتر باشند. در حالی که اینجا معلم اصلاً به تئاتر نرفته است. مهمترین اصلی هم که در آنجا امتیاز می‌آورد عاشق بودن به بچه‌ها بود. فقط سر کلاس رفتن و درس دادن مطرح نیست. باید گرما، مهربانی و چیزی را که در درونتان می‌جوشد انتقال دهید. مثلاً وقتی در کلاس بچه‌هایی که کنارم ایستاده‌اند، جلوی جمع می‌لرزند، دستم را پشت سرشان می‌گذارم و آرام که شدند، می‌گویم: حالا بگو عزیزم! باید نمایش آموزشی در جایی مثل دانشگاه تربیت معلم  جا بیفتد و شرح درسی برایش تنظیم شود تا معلمها آموزش ببینند. ما نمی‌خواهیم معلم بازیگر یا کارگردان شود، بلکه می‌خواهیم از نمایش استفاده کند.  

 

 


  
  

IT در آموزش و پرورش و مشکلات موجود

در گذشته استفاده از تکنولوژی هایی مثل اپک, اورهد, نمایشگر اسلاید, ویدیو و... هیچگاه به طور جدی در کلاس درس مورد استفاده قرار نگرفته است. همه ی معلمان به خوبی می دانند که این تکنولوژی ها فقط در واحد سمعی و بصری مراکز تربیت معلم و یا دانشگاه ها, به عنوان چند واحد درسی ارائه می شد ولی در اجرا, متاسفانه حتی در زمان گذراندن کارورزی مقابل چشم استاد هم این تکنولوژی ها به کار گرفته نمی شوند.

وزارت آموزش و پرورش و ادارات و سازمان های تابعه برای خرید تجهیزات یاد شده به طور جدی اقدام می کنند آن ها هر ساله تعداد زیادی از این دستگاه ها را خریده و بین ادارات و آموزشگاه های تابعه توزیع می نمودند که دستگاه های یاد شده اغلب روی کمد مدیر آموزشگاه بلا استفاده باقی می ماند.

ویدئو و بعضی رسانه های دیگر در ساعات فوق العاده و در حقیقت ساعات غیر درسی استفاده می شوند. مدیران و مربیان پرورشی هنگام استفاده از این وسایل بیشتر قصد سرگرم کردن دانش آموزانی را دارند که به دلایلی کلاس درسی آن ها تشکیل نشده و کمتر هدف آموزشی تامین شده است.

در سال های اخیر حرکت به سمت استفاده از تکنولوژی های جدید با دامنه ای وسیع تر شروع شده است یعنی تصمیم گیری برای تجهیز آموزش و پرورش به تکنولوژی های نوین, از دولت شروع می شود و بعد از وزارت خانه, سازمان, اداره و آموزشگاه به کارگاه ICT منتهی گردیده است.

در فرایند ایجاد کارگاه های ICT بسیاری از مدارس با توجه به رقابت و شاید مسابقه در اخذ تجهیزات, با تغییر ناصحیح کاربری کلاس های درس, یک کارگاه ICT ایجاد کردند و بلافاصله تجهیزات ICT را دریافت نمودند. بعضی از این مدارس به خاطر تبدیل دو کلاس به یک کارگاه اکنون دچار مشکل فضای آموزشی شده اند. از طرفی با توجه به مشارکتی بودن این طرح مدارس ICT مبالغی از سرانه ی مدرسه را صرف ایجاد این کارگاه ها کرده اند که قطعاً با توجه به بالا بودن هزینه ی این کارگاه ها بسیاری از طرح های دیگر کنار گذاشته شده است.

اما از همه مهم تر این که از سال 81 که تجهیزات این کارگاه ها شروع شده تاکنون که در سال تحصیلی 84-83 به سر می بریم هنوز برنامه مدونی از سوی وزارت آموزش و پرورش برای استفاده از این کارگاه ها به آموزشگاه ها ابلاغ نشده است.

شرکت صنایع آموزشی وابسته به وزارت آموزش و پرورش که وظیفه ی خرید و تجهیز را در سطح کشور به عهده داشته است در تیر ماه 83 اعلام نمود که گارانتی دو ساله ی این کامپیوترها به پایان رسیده و لازم به یادآوری است که در هر کارگاه ICT فقط یک دستگاه از نوع پنتیوم چهار بوده و بقیه دستگاه ها از نوع پنتیوم سه می باشد.

ضرورت دارد برنامه مدون از سوی وزارت آموزش و پرورش برای مدارس, ابلاغ گردد تا اهداف این طرح ارزشمند با کیفیت بالا هم چنان در سطح آموزش و پرورش پایدار شود و استمرار یابد.

 

 

منبع: سایت پرتو مهر